کیان جونمکیان جونم، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
نوژان جونمنوژان جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

کیان و نوژان

نقاشی

سلام به همه دوستای خوبم کیان عزیزم از 10 ماهگی علاقه به مداد و نقاشی و نشون داد و ما فهمیدیم بر خلاف خیلی از هم سن و سالاش میتونه مداد دستش بگیره و خط خطی کنه و از 15-16 ماهگی با نظارت خودم دیگه مداد میگرفت دستش و خط خطی میکرد منم همه رو نگه داشتم البته دم دست نیستن تا ازشون عکس بگیرم و براش بزارم........ نقاشی محبوبش هم چشم چشم دو ابرو بود که من میخوندم و میکشیدم و اونم حسابی گوش میداد و ذوق میکرد اولین باری که چشم چشم دو ابرو رو خوندی هیچوقت یادم نمیره چش چش دی اببو ...... دیگه نزاشتم بقیه اش و بخونی از بس ذوق زده شده بودم........ واقعا استعدادت عالی بود تو یاد گرفتن نقاشی هنوز 2 سالت تموم نشده بود که ماشین میکشیدی و چشم چ...
27 خرداد 1393

میخوام دورت بگردم

سلام به همه دوستای خوبم هم اونایی که میان نظر میزارن و هم اونایی که فقط میان وبلاگ و میبینن و میرن اومدم امروز فقط قربون صدقه ات برم عزیزم به خاطر حرفایی که جدیدا یاد گرفتی و از همه شون هم درست استفاده میکنی....... مثلا وقتی میگم کیان بیا غذا بخوریم تو هم با جدیت میگی :" راستش و بخوای الان سیرم"!!!! البته شما تمام روز و سیری و من با کلی قصه و ماجرا بهت غذا میدم....... میخوام دورت بگردم عزیزم وقتی میگم کیان این نقاشی ها رو تو کشیدی تو هم جواب میدی:" چی فکر کردی فکر کردی فقط تو و بابا نقاشی بلدین"!!!!!!! میخوام قربونت بشم وقتی تو توضیحاتت از البته استفاده میکنی خیلی هم درست و به جا!!!!! قربون صدات...
22 خرداد 1393

خدایا شکرت

خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت دو ماهی بود که به خاطر یه موضوعی خیلی ناراحت بودم اما دیروز دیگه ناراحتی هام تموم شد البته هنوز خیلی مونده تا خیالم راحت راحت بشه اما همین که اون یه مرحله گذشت خیلی خوشحالم البته حقم بود چون به خودم خیلی مطمئن بودم و فکر میکردم همه چیز دست خودمه اما خدا به موقع متوجهم کرد و با یه گوشمالی دو ماهه بهم فهموند که همه چیز دست خودشه........ البته اصلا قصد نداشتم این مطالب و اینجا بنویسم اما گفتم برای خودم یه تلنگره که گاهی ببینم اش و یادم بمونه همه چیز دست اونیه که از رگ گردن به ما نزدیکتره......... خدایا ممنونم اول برای این که زود آگاهم کردی و دوم برای این که عامل نگرانیم رفع شد ........ بقی...
22 خرداد 1393

همیشه در کنار توام تا عاشق تو باشم

همیشه در کنار توام تا تو را درک کنم همیشه در کنار توام تا همراه تو بخندم همیشه در کنار توام تا با تو گریه کنم همیشه در کنار توام تا با تو حرف بزنم همیشه در کنار توام تا همراه تو فکر کنم تا با تو آینده را برنامه ریزی کنم گرچه شاید همیشه همراه هم نباشیم خواهش میکنم بدان که همیشه در کنار توام تا عاشق تو باشم. سوزان پولیس شوتز ...
19 خرداد 1393

درب و داغون

دیشب عباس اومد از جاش بلند شه رگ پاش گرفت و لنگون لنگون راه میرفت منم هی میخندیدم و میگفتم کیان بابا رو ببین کیانم تا نگاه کرد گفت: مامان الان اسم بابام شده آقای درب و داغون!!!!!!!!!! قیافه ما اون لحظه دیدنی بود ...
12 خرداد 1393

حسن ختام

خوب حالا میرسیم به حسن ختام پست های امشب که خیلی هم برای من حسن نیست!!!!!!!!! اونم کوتاهی موهاته عزیزم....... هرچند نه من و نه برای اولین بار بابایی ات اصلا دلمون نمیخواست موهات و کوتاه کنیم اما با اومدن تابستون و گرما شما هم با این همه فعالیت مدام زیر موهات خیس میشد و میترسیدم با باد کولر سرما بخوری.......... رفتی موهات و کوتاه کردی ....... امیدوارم دیگه تا آخر تابستون مجبور نشیم این کار و انجام بدیم ...
12 خرداد 1393

عکس

همیشه سر عکس انداختن باهات مشکل دارم عمرا یه جا بمونی من ازت عکس بندازم اگرم چند تا عکس خوب داری همه اش با کلک و ادا و اصول من انداخته شده امشب میخواستم ازت عکس بندازم تا دوربین و دیدی گفتی از کاری جنگیم عکس بنداز و شروع کردی به کارای جنگی به قول خودت.......... هر حرکتی که به جنگ مربوط میشد و انجام میدادی و میگفتی بنداز ........ نتیجه اش بد نشد چند تاش و برات میزارم تا وقتی میبینیشون کلی بخندی خدا رو چه دیدی شاید واقعا وقتی بزرگ شدی بشی فرمانده نیروهای انتظامی و ارتش و ......... بعد میفهمی که شغل امروزت آرزوی بچه گی هات بوده..........                  &nb...
12 خرداد 1393