جریمه
امشب کیان برای یکی از کارای بدش باید جریمه میشد از اونجایی که بدترین جریمه هم بازی نکردن با لبتاپه با ترس و لرز خواهش کرد یه جریمه دیگه بهش بدممنم گفتم آخه خودت بگو چه کارت کنم با مظلومیت تمام گفت: مامان خوبه دیگه نتونم خودم و تو آیینه ببینم.
پنجشنبه قرار بود بریم خونه مامان بزرگ خودم دومین سالگرد فوت پدر بزرگم بود اونجا هم خیلی بچه بود هم یه حیاط بزرگ با یه عالمه وسیله بازی مثل سرسره و الاکلنگ و ..... هم قرار بود شب یه هیئت عذاداری بیان و خلاصه نگه داشتن کیان تو اون مجلس خیلی سخت بود از صبح مدام براش توضیح میدادم که اذیت نکن و از این حرفا آخرش هم گفتم اگر زیاد اذیت کن میبرم میزارمت خونه عمه مرضیه (خونه عمه اش نزدیک خونه مادربزرگمه و دوتا دختر کوچکتر از کیان داره)کیان هم سریع گفت :مامان میشه من و ببری خونه علی اصغر(علی اصغر پسر یکی دیگه از عمه هاشه که کلی پایه شیطونی های کیانه) به خیال خودم میخواستم جریمه اش کنم