مرداد و شهریور 93
سلام به همه دوستای خوبم و پسر قشنگم
امروز اومدم تا برات از بازی ها و سرگرمی های این دوماه بگم ..... از اینکه پسر خوبم این دو ماه تابستون و هم مثل همیشه خیلی آقا بوده و تمام روز و تو خونه خودش مشغول بازی بوده و از بیرون رفتن و پارک زیاد خبری نبوده !!!!!!
البته نسبت به همیشه بیشتر پارک میرفتی اما خوب هر روز هم نبوده....
یکشنبه ها و سه شنبه ها که میرفتی کلاس ژیمناستیک و بعدش هم حتما پارک روبروی باشگاه هر چند پسر من زیاد سمت اسباب بازی های توی پارک نمیره و فقط با بچه ها بازی میکنه اینم بگم انقدر که هر جلسه که رفته باشگاه یه اسباب بازی به قول خودش جنگی همراهش بوده که دیگه همه بچه ها با تفنگ میان باشگاه و مدام میپرسن کیان امروزم میای پارک سرباز بازی کنیم؟؟
خلاصه که پسرم همه بچه ها رو آورده تو خط خودش و کلی اونجا دوست پیدا کرده......
بابا هم همیشه سعی میکنه تو طول هفته یکی دو شب و برتت بیرون تا بازی کنی اگرم نرسه تو خونه جبران میکنه و کلی با هم بازی میکنین......
حالا هم عکس بازی هات و میزارم تا به امید خدا برای همیشه موندگار بشه و وقتی بزرگ شدی کیف شو ببری
فکر میکنین این چیه؟ اونایی که کیان و میشناسن حتما الان درست حدس زدن بله این یه سنگر که پسرم برای بازی هاش بهش احتیاج داره.....
اینم یه سرباز قوی که بالاخره رفته پشت سنگرش و آماده جنگه....
بعد از این همه جنگ رسیدیم به جنگ غزه که هنوزم نفهمیدم چرا بچه ها رو وارد این جریان کردن و با این کلیپ هاشون باعث شدن که کل ذهن کیان درگیر بشه کیانم با این اخلاقش که در مورد هر مسئله ای کلی سؤال میپرسه و خلاصه الان کل جریان جنگهای فلسطین و اسرائیل و مثل قصه براتون تعریف میکنه
کیان خودش به اندازه کافی با جریان جنگ درگیر بود و اصلا نمیخواستم از این بیشتر بشه اما خوب متاسفانه انقد ر این شبکه پویا گفت و نشون داد که دیگه دست ما نبود !!!!
بعد هم شبیه سازی های کیان در این مورد شروع شد که نتیچه اش و تو عکسای زیر میتونید ببینید:
این سرزمینی که میبینید فلسطینه که با سیم خاردار و سنگر پوشونده شده اما باز هم سرباز اسرائیلی بهش رسیده!!!!! اینایی که میگم دقیقا توضیحات خود کیانه.......
اینم یه میدون جنگ شبیه سازی شده است با کلی سرباز و وسیله جنگی:
این عکس وسط پاییز و زمستون گرفته نشده!!!!! این کیان منه تو همین روزای گرم با لباسای جنگی جدیدی که تازه کشف شون کرده که شامل جلیقه ضد گلوله که مال پارسال زمستونه...... شلوار ارتشی که اولین باری بود که تو یه مغازه یه لباسی و میخواست و مامانم هم سریع براش خرید و البته چکمه های سربازی که من پارسال براش گرفتم و چون مشکی فقط سایز بزرگش مونده بود گذاشتم امسال بپوشه البته اگر تا شروع فصل سرما سالم بمونه!!!!!
و خوب بازم این کیان منه با ماسک و کلاه که چون کلاه های آهنی سربازا زیرشون یه قفل داره کیانم این کلاه و پیدا کرده و اون گوشی که نمیدونم کجا دیده سربازا از اینا دارن و چون اسمش و نمیدونست یه روز کلی بهم توضیح داده چی میخواد تا منظورش و فهمیدم و از بین لباسای زمستونیش این انگری برد و براش پیدا کردم
اینم ژست یه سرباز جنگیه قبل از بیرون رفتن و خوب با کلی صحبت اون کلاه و گوشی و برداشت و بعد اومد بیرون.
حالا میرسیم به بازی های کیان با باباش که اولیش کشتی بعد هم سرباز بازی و بعد به خاطر اینکه یه کم از حال و هوای جنگ بیاد بیرون تصمیم گرفتیم براش یه اسباب بازی جدید بگیریم بلکه یه کم از این فکرا بیاد بیرون... بعد رسیدیم به فوتبال دستی که اوایل خوب جواب میداد اما خوب الان دیگه یه کم براش عادی شده البته هنوزم استقبال میکنه اما نه به اندازه روزهای اول.... و خدا رو شکر از جنگ اسرائیل و غزه اومده بیرون ولی سرباز بازی هنوز سرجاشه
کیان تا میخواد با عباس کشتی بگیره سریع میگه مامان عکس خوب نمیشه دوربین فیلمبرداری و بیار فیلم بگیر
و البته که عکسای کشتی خیلی بیشتر از این بود ولی خوب خودتون میدونید دیگه
اینجام دقیقا یک ساعته فوتبال دستی اومده تو خونه و کیان هنوز اجازه نداده عباس لباسش و عوض کنه و همچنان دارن بازی میکنن
و میز ابزار آلات محبوبش که بعد از دو سال از انباری اومده بیرون و کیانم کلی ازش استقبال کرده و خوب به خاطر اینکه تو اتاق خودش جا نمیشد فعلا تو سالن جا خوش کرده تا ببینیم میشه باز بره تو انباری یا نه
و اینجا مامانش افتخار داده یک روز خارج از نوبت باشگاه پسری رو برده پارک
و همون یکی دوباری هم که از سرسره میره بالا حتما از روبرو میره .....
خوب حالا بازی هایی غیر از بازی جنگی و سربازی:
اینا دستاوردای جدیدش تو پارکن ...... و خوب یه دو ساعتی باهاشون تو خونه مشغول بود و نمیدونید بچه های دیگه با چه اشتیاقی کمک میکردن تا کیان اینا رو جمع کنه و بچه های بزرگتر هم هی میپرسیدن تو اینا رو برای چی جمع میکنی؟ کیانم میگفت باهاشون بازی میکنم.....
و خوب یه بارقبلا از من پرسیده بود دستمال کاغذی با چی درست میشه منم گفته بودم تنه درخت و کیان هم یادش مونده بود و اینجا داره دستمال کاغذی درست میکنه
و بهترین دستاورد من تو این تابستون میوه خور شدن پسرم بوده که خیلی لذت بردم ...البته فکر نکنید میگرفته دستش و خودش میخورده اما همین که رد نمیکرد و گاهی اشتیاق هم داشت خیلی خیلی برام لذت بخش بوده به امید اینکه مدتی بعد خودش بخوره.
و خوب چند تا عکسم از کلاس ژیمناستیکش ببینیم بد نیست البته نمیتونستم برم جلوی کلاس چون بقیه بچه ها حواسشون پرت میشد و همینقدر هم استادشون خیلی بهم لطف کرده بود.اینم آقا کیان با تفنگش داره میره کلاس ژیمناستیک!!!!!!!
عمرا تا حالا به این موضوع فکر کرده باشین که این پیتزا شبیه چیه؟
دوستای خوبم این پیتزا شبیه ستون فقرات!!!!!!!!!!!!! با دیدن این پیتزا اولین چیزی که کیان گفت همین جمله بود!
اینم حسن ختام تابستون امسالش بود که چون پسر خوبی بوده و هر شب اسباب بازی هاش و جمع کرده بعد خوابیده آدم آهنی براش جایزه آورده:
البته فکر کنم دیگه دست این آدم آهنی داره رو میشه چون خیلی در موردش سؤال میکنی و بیشتر از این قابل پیچوندن نیستی
خوب خدا رو شکر این تابستونم با همه خوبی ها و بدی ها و گرمای زیادش داره تموم میشه و داریم به پاییز طلایی و قشنگ میرسیم من خودم همیشه عاشق ماه مهر و شروع مدارس بودم و هستم و خوب از سال دیگه مهر ماه پسر منم میره پیش دبستانی و شروع مهر ماه براش یه معنی دیگه پیدا میکنه....
هرچند الان تغییر فصل و از روی میوه ها و مدل لباس پوشیدن میفهمه اما امیدوارم از سالهای بعد شروع پاییز براش یه معنی دیگه پیدا کنه.
پسر خوبم از صمیم قلب برات آرزو میکنم همیشه و همیشه دنیات به پاکی و قشنگی همین روزا بمونه و هیچوقت پاکی و معصومیت این روزها رو از دست ندی.