کیان جونمکیان جونم، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
نوژان جونمنوژان جونم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

کیان و نوژان

کیان و حرفای جدیدش

1393/4/28 22:28
357 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستای خوبم امیدوارم نماز روزه هاتون قبول باشه آرام

امروزم اومدم با حرفای جدید کیان:

یه شب موقع غذا خوردن بابای کیان هی بهش تذکر میداد که دستت و نزار تو غذات ،دستت ماستی شد و......

یه دفعه کیان برگشت گفت:"تو چرا همه اش به فکر ادب شدن منی؟"

باباش هم خیلی جدی گفت چون اگر تو بزرگ بشی و بچه بی ادبی باشی به من بد و بیراه میگن کیان هم بعد از کمی تفکر دوباره گفت :" یعنی اگر منم بزرگ شم و شما رو تربیت کنم و بعد شما بی ادب باشین بعد به من بد و بیراه میگن بابا بد و بیراه یعنی حرفای بد بهم میزننن؟"

یعنی یکی از آرزوهای بزرگش اینه که بزرگ بشه و من و باباش و تربیت و تنبیه کنه!!!!!!!!!

 

کیان یه مدته رو قیافه آدما حساس شده و متاسفانه خیلی راحت هم نظرش و راجع بهشون میگه!!!عینک

تو یه مهمونی یه خانمی که من خیلی دوستش دارم و فوق العاده خانم مهربونی هستن اومدو گفت وای چه پسر قشنگی حالت خوبه پسرم؟ اما کیان اصلا جوابی نمیداد !!! منم گفتم مامان چرا جواب خاله رو نمیدی ؟؟ کیانم برگشت گفت :"من از قیافه کسایی که خوشم نیاد باهاشون حرف نمیزنم !!!!!!!!! "وای باید زمین دهن باز میکرد و من و با خودش میبرد مردم از خجالتخجالت بعد از اینکه کای باهاش حرف زدم و گفتم من ناراحت میشم با مردم این طوری حرف میزنی و آدم باید با همه مهربون باشه و .... اصلا منظور من و از اینکه آدم باید به رفتار آدم توجه کنه و .... نمیفهمه ....... آخرش هم گفت :"من از آدمای پیر بدم میاد!!!!!!!" اما همون شب منم نبودم یه خانم دیگه بهش گفت آقا کیان حالت چطوره؟ کیانم سریع جواب داد:" خیلی ممنون"

بعد از مردم نوبت رسیده به مامان بابای من!!!!!!!!!! بابای من جلوی سرش مو نداره سبیلم داره کیانم بهش گفته:" باید سبیلات و با قیچی بکنی!!!!!!!!! موهاتم دوباره برگرده تا من دوستت داشته باشم!!!!"

وقتی هم من باهاش حرف میزنم و میگم من و بابا رو دوست داری سریع میگه:" مامان تو قیاقه ات با همه فرق میکنه من خیلی دوست دارم بابام هم که از همه خوشگلتره!!!!!!!!!"

دیشب ما همه میرفتیم مسجد و نمیخواستم کیان و ببرم آخه اونجا اصلا نمیتونه آروم بشینه و مدام فکر بازیگوشیه واسه همینم گذاشتمش پیش بابام اونم خیلی راحت قبول کرد که بمونه وقتی بابام بهش گفته بیا پیش من بخواب به بابام گفته :" تو نه مامان منی و نه بابای من تو چیزی من نیستی که بیان پیشت بخوابم من سر جای خودم میخوابم تا مامان بابام بیان پیشم بخوابن."

 

کلی حرفای دیگه هم بوده که یادم نمیاد باید از این به بعد همون روز بنویسم که دیگه از یادم نره.

 

 

 

پسندها (11)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان مینا
29 تیر 93 0:01
ای جاااااااااااانم کیان جون دقیقا حرفای الینارو میزنه یکی میخاد بهش چیزی بگه میگه مگه تو مامان منی یا بابای منی؟ یا وقتی کسی تو خیابون یا تو مهمونی حالشو میپرسن جواب نمیده و بعدا هم میگه چرااونا نمیان خونمون براهمین باهاشون حرف نمیزنم . ولی اونجا که به بابایی گفته تو چرا به فکر ادب کردن من هستی رو خیلی خندیدم انصافا
مریم(مامان کیان)
پاسخ
مینا جون واقعا گاهی از رک بودن کیان و اینکه اصلا خجالتی نیست حرص میخورم
مریم مامان آیدین
29 تیر 93 1:24
واااااااااااای مریم کلی خندیدم و البته بیشتر به تصور قیافه خجالت زده خودت من فکر میکنم کیان به اینکه بهش بگن قشنگه به تصور کلام دخترونه! خوشش نیومده و چون اون یکی گفته آقا کیان، یعنی مرد بودن که جزو رویاهای کیانه بیشتر به مذاقش خوش اومده و طرف رو تحویل گرفته و اینکه دوست داره تربیتتون بکنه هم خیلی شیرینه خیلی بامزه همه اونچه تو ذهنش میگذره رو بی کم و کاست عرضه میکنه (تصورش از بابات) عاشــــــــــــــــقتم آقا کوچولو
مریم(مامان کیان)
پاسخ
نه مریم جون این و قبلا بارها گفته که وقتی از قیافه کسی خوشم نیاد جوابشو نمیدم!!!!! تو روی طرف میگه ها!!!
مامان جونم(سوگند من)
29 تیر 93 2:31
سلام دوستم چه پسر شیرین زبونی البته خیلی هم روک وای میدونم چه حالی میشه بدتر از این فکر طرف مقابل که احساس می کنه به بچه یاد دادی اینطوری حرف بزنه ولی من خوشم میاد بچه ها حرف دلشون و میزنند خیلی خوردنی میشن ولی زیاد بهش نخند بابت حرفاش چون بزرگتر بشه دیگه نمیشه کاریش کردخیلی دوسش دارم چهر ه کیان جان خیلی دوستداشتنی هستش خدا حفظش کنه التماس دعا برای مادرم زیاد دارم گلم ببوسش کیان جونو
مریم(مامان کیان)
پاسخ
ممنونم عزیزم خنده که اصلا همین طوری نخندیده این آقا به همه حرفش و میزنه.......
الهه مامان سلما
29 تیر 93 11:00
ماشالا کیان یعنی مریم جون از الان پدرت دراومده...خدابداد شب خواستگاری و پسندکردن عروس برسه
مریم(مامان کیان)
پاسخ
اگر تا اون زمان خواستگاری ای وجود داشته باشه !!!!!!!! فکر کنم همونجا همه عیبای عروس و خانواده اش و بگه
مامانِ یسنا
29 تیر 93 15:27
واااای خدای من خیلی بامزه ای آقاکیان مریم جون انصافا پسرت تکه خیلی خندیدم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خیلی ممنونمشادی دوستان شادی ما هم هست
مامان فرانک
30 تیر 93 13:46
وای مریم جون چقدر خندیدم از دست حرفاش خیلی راحت حرفش میزنه از بعضی جهات خیلی خوب خوشم اومد ولی داشتم تصور میکردم قیافه خودت چطوری شده به خاطر دوستت
مریم(مامان کیان)
پاسخ
وای فرانک جون زبونم بند اومده بود نمیدونستم باید چی بگم؟؟
مامان امیرصدرا
31 تیر 93 8:20
عزیزم چه بانمک شدی قربونت برم
ساناز
31 تیر 93 16:12
مامان آریسا
3 مرداد 93 23:13
مریم جون بچه ها خیلی ب قیافه و تیپ مامان باباشون اهمیت میدن مثلا دختر جاریم 6 سالشه وقتی بهش میگن تو شبیه مامانتی میگه نه من شبیه زن عمو سمانم ،یا میگه من میخوام مث زن عمو سمانه لباس بپوشه منم کلی تو جمع ذوق میکنم و کلاس میزارم و سنگین میگم مامان تو کارمند مجبوره سنگین لباس بپوشه ولی من اون لحظه تو دلم اشوبه حالا میرسیم ب پسر شما ک چقد ب قیافه ی ادما دقت میکنن
مریم(مامان کیان)
پاسخ
آره متاسفانه و اصلا هم دوست ندارم این عادت روش بمونه!!!