کیان جونمکیان جونم، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره
نوژان جونمنوژان جونم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

کیان و نوژان

بازم دریا و شن بازی

1393/4/9 13:44
1,069 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام ما اومدیم با کلی عکس از مسافرت شمالآرام

اینبار رفتیم یه جایی که من خیلی دوستش دارم و برام پر از خاطره است البته خاطرات دوران مجردیم مسافرتامون به ویلای داییم همراه همه خاله هام و دختر خاله هام و خلاصه کل فامیل مادری....... انقدر اون روزا و اون مسافرتا رو دوست داشتم که الانم که میریم اونجا دلم میخواد باز همه اونا باشن هر چند الان همه مون یا ازدواج کردیم یا بچه داریم یا با اقوام همسرمون مسافرت میریم خلاصه که دیگه اونطوری نمیتونیم با هم جمع بشیم اما من همچنان عاشق اونجام ...... با اون طبیعت زیبا و تقریبا بکر میگم تقریبا چون اون 10-12 سال پیش که ما میرفتیم بکر بود و الان کلی توش ویلا ساختن اما هنوزم قشنگه و برای من پر از خاطره استمحبت

وقتی به کیان گفتم میخوایم بریم شمال ویلا دایی جان سریع جواب داد اونجا که شمال نیست گفتم چرا؟ گفت آخه شن بازی نداره؟؟؟؟؟؟؟

قرار بود 4 شنبه عصر بریم مامانم اینام از دوشنبه رفته بودن اما از سه شنبه کیان دوباره مریض شد و مجبور شدم 4 شنبه صبح زود ببرمش دکتر تا با خیال راحت بریم004.gifاین شکلک دقیقا خود کیان که تا میرسه اول میره رو ترازو و به خانم دکتر میگه قدم چقدره؟؟؟؟

خلاصه خانم دکتر کلی کیان و معاینه کرد و بعد هم گفت یه سر ماخوردگی معمولیه هر چند سرفه هاش خیلی شدیدن.... اما یه سری دارو داد کگه بهش بدم یه سری هم داد که همراه مون باشه تا اگر لازم شد و حالش بدتر شد بهش بدم.......

بالاخره عصر راه افتادیم کیانم که صبح خیلی زود بیدار شده بود برای دکتر رفتن از همون اول جاده خوابید تا جلوی در ویلا .........

 

وقتی رسیدیم تازه فوتبال شروع شده بود و کیان و دختر خاله اش النا هم به هم رسیدن و ماجراهای ما شروع شد....... دریغ از یه لحظه که این دوتا بتونن با هم آروم بازی کنن مدام دعوا و کشمکش...... حالا خوبه هم النا مهد میره و کلی با بچه ها بازی میکنه هم کیان هر جا که میره با کلی بچه هم بازی میشه اما با النا اصلا خوب نیستن و .......... بگذریم....... قرار شد فردا یعنی پنجشنبه بریم جواهر ده........

تمام راه و کیان میگفت چرا نمیریم شن بازی ؟؟؟ وقتی هم میگفتیم خیلی مونده تا برسیم میگفت دیدین گفتم اینجا شمال نیست اون شمالی که ما بودیم شن بازی اش نزدیک بود(آخه دفعه قبلی مه رفتیم شمال ویلامون درست لب ساحل بود و تا از کیان غافل میشدیم داشت میرفت شن بازی)وقتی هم که رسیدیم جواهر ده و اتراق کردیم کلی ناراحت بود که حالا من چه کار کنم که یادم اومد قبلا تو فضاهای اینچنینی پسرم با سنگ سنگر میساخته و تا یادش انداختم کلی استقبال کرد!!!!!!

اینام عکسای جواهرده زیبا و خنک:

اینم ژست محبوب پسرم که وقتی سر کیف باشه و بگم میخوام عکس بگیرم این کار و میکنه:

اینم الناست !!!قیافه کیان و ببینید الانم که داره این عکس و میبینه غر میزنه که النا عکسم و خراب کردهعصبانی

دیگه از عکس انداختن خسته شده........

اینم بازی محبوبش سنگر سازی به فول خودشخندونک

اینم مامانش..............

اینم یه عکس سه نفره که از بین 10 تا عکس با همین ژست انتخاب شده یعنی عمرا نشه با این پدر و پسر یه عکس درست درمون انداخت.........

 

مرد باید این شکلی باشه ها........چشمک

و بالاخره بعد از نهار و استراحت آقایون بالاخره به سمت ساحل و شن بازه راه افتادیم..............

الهی بمیرم انقدر کیان اینجا حالش بد بود و سرفه میکرد اما اصلا حاضر نبود دست از بازی بکشه.........

شوهر خواهرم دلش براش سوخت و کمکش کرد تا قلعه بسازه البته کبان تعیین میکرد چی و کجا بزاره ایشون فقط اجرا میکرد

بالاخره کیان رضایت داد و گفت دیگه بسه.... تا به خودمون اومدیم کلی آدم دورمون جمع شده بودن و ما رو نگاه میکردن انگار چی ساخته بودن این دوتا...........

 

از اینجا برگشتیم سمت ویلا اما تمام راه و بچه ام سرفه میکرد و منم غصه میخوردم و پشت سر هم میگفتم مادرت بمیره تو انقدر مریض میشی آخه من چه کار کنم براتغمگینغمگین

بالاخره رسیدیم و یه کم پونه و نبات براش دم کردم و شربت استامینوفن دادم تا تبش بیاد پایین و با باباش تصمیم گرفتیم اگه تا صبح بهتر نشد صبح زود بر میگردیم خونه..........

این پست خیلی طولانی شد ادامه مسافرتمون و تو یه پست دیگه مینویسم.بای بای

نظرم عوض شد تو همین پست مینویسمخندونک

خلاصه که اون شب بالاخره تبش کمتر شد و با همون شربت کنترل میشد و کار به جاهای باریک نکشید...... روز بعد تصمیم گرفتیم بریم کنار دریا تا فقط پسرم بازی کنه و حسابی خودش و خالی کنه بعد از نهار رفتیم یه ساحلی که دوست خوبم مریم مامان آیدین آدرسش و داده بود و منم که از شلوغی ساحل خیلی بدم میاد چون ذوستم گفته بود اونجا خلوته ما هم رفتیم .......... کیان که دوباره فقط شن بازی محبوبش و انتخاب کرد و اصلا حاضر نبود بره داخل آب هر چند منم دوست نداشتم بره آخه هنوزم مریض بود فقط تب نداشت ......وای اون ساحل هم خلوت بود و هم خیلی قشنگ بود و البته بعد مدتها غروب زیبای خورشید کنار آب.........

 

 

 

بالاخره با کلی اصرار فت آب بازی .... اما دیگه حاضر نبود از آب بیاد بیرون!!!! به باباش گفته بود این از شن بازی هم بیشتر کیف داره..........

اما دوباره برگشت شن بازی......

 

 

 

اون روز دیگه حالش بهتر بود و فقط سرفه میکرد و تب نداشت واسه همینم مگه از شن بازی دل میکند......اما روز بعد و دیگه کامل خونه موندیم و عصر هم راه افتادیم البته خودم از کیان مریضی و گرفتم خیلی هم شدیدتر و باز سرماخوردگی اومد خونه مون......

این عکس هم دیگه موقع برگشتنه .........

به پایان آمد این دفتر.............

پسندها (17)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (27)

مامان مینا
9 تیر 93 14:27
مریم جانایشاالله همیشه به سفر و شادی عاشق حرفهای کیانم همونیکه گفته النای بیچاره عکسشو خراب کرده فداش بشه خاله که مریض بوده و مسافرت طوری که باید خوش میگذشته خوش نگذشته. مواظب گل پسرمون باش. روشو ببوس مریم جان.
مریم(مامان کیان)
پاسخ
مرسی دوست خوبم
مریم مامان آیدین
9 تیر 93 15:48
مریم جونم همیشه به سفـــــــــــــــــر ای قربونت برم من کیان جونم که النا بر خلاف تصورت عاشقته و همه جا بغلت میکنه عسلـــــــــــــــــمو اینم تویی عکساتون خیلی قشنگ شده بود خصوصا دوست نازم ای جانم به شن بازیت فندقم ایشالا دیگه برات مریضی پیش نیاد کیان جونم خوشم میاد از بچه هایی که تو مریضی بی حال و خوابالو نیستن آدم اینجوری کمتر دلش به درد میاد ببووووووووووووووووووووووووووووووووووس کیانمو
مریم(مامان کیان)
پاسخ
مرسی مریم جونمالنا فقط موقع عکس انداختن اون ژستا رو میگیره وگرنه موقع بازی مدام .........
مامان ساناز
9 تیر 93 16:17
همیشه به سفر و شادی عزیزم عکسای قشنگی بود
مامان ساناز
9 تیر 93 16:19
راستی کبان جون خیلی شبیه شماست
مریم(مامان کیان)
پاسخ
مرسی دوست خوبم بالاخره یکی به ما گفت پسرمون شبیه خودمونه و بسی مشعوف شدیمآخ آخ ساناز جون اون اولا که همه میگفتن عین باباشه الان باز نظرات متفاوت شده ....... البته چون من خیلی موهام رنگش روشنه و کیان مشکی این و میگن وگرنه اجزای صورتش مثل خودمه
الهه مامان سلما
9 تیر 93 16:36
ایشالا همیشه به سفر و شادی و البته با سلامتی...
مریم مامان آیدین
9 تیر 93 17:34
وای مریم جون یعنی منم اون روزو میبینم که آیدین تا شمال رو صندلی عقب بخوابه و هی بین صندلی ماشینش و بغل من رفت و آمد نکنه؟؟؟
مریم(مامان کیان)
پاسخ
آره عزیزم چرا که نه قضیه همون شن بازیه ها یادته؟؟؟؟؟؟ البته کیان کلا تو ماشین میخوابه و بیش از حد معمول هم میخوابه.....آیدین عزیزم هم همین طور صبر کنما اصلا برای کیان صندلی ماشین نگرفتیم!!!!!
مریم مامان آیدین
9 تیر 93 20:07
همون بهتر که صندلی ماشین نگرفتین دوستم مال آیدین هم فقط جا تنگ کنه هر وقت دلش بخواد اون تو میره و کجا بهتر از جلو که همه اتوبوس ها و کامیون ها و خاک برداری ها و سیمان مخلوط کنای جاده رو راااااااحت ببینه
مریم(مامان کیان)
پاسخ
ای قربونش بشم با اون همه عشقش به ماشینای سنگین اما خوب کم کم یادش بده تنهایی عقب بشینه و از اونجا ماشینا رو ببینه
مامان سهند و سپهر
10 تیر 93 9:34
عاااااااااااااالی بود پر از انرژی مرسی مریم جون کلی کیف کردم ببوش این پسر خوش تیپ و خوشگل رو عکسهای مامان خوشگلش هم توپ توپ بود خیلی خوش تیپی عزیزم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
قربونت بشم عزیزم ..... یه روزم ما بیایم وبلاگ شما انرژی بگیریم
مامان سهند و سپهر
10 تیر 93 9:34
حالا سرما بهتر شده ؟
مریم(مامان کیان)
پاسخ
نه بابا حالا از دیشب برای اولین بار تو عمرش گوش درد گرفته!!!!!!!
مامانِ یسنا
10 تیر 93 11:52
همیشه به سفر و خوشگذرونی عجب عکسایی گرفتی. کیان جون مریض شده حتما خییییلی بهش خوش نگذشته. ایشالا دیگه مریضی نیاد سراغت عزیییییزم همیشه خوش باشین و خوش بگذرونین
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خیلی ممنون عزیزم
مامان جونم(سوگند من)
10 تیر 93 13:55
همیشه به گشت و گذار مریم جون وای چه عکسهای خوشگلی چه ژست های گرفته مخصوصا النا خانم خیلی خوشحال شدم شما رو دیدم دوست خوبم کیان جان بهتر شده؟ ببوسش
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خیلی ممنونم دوست خوبم منم از دوستی با شما خیلی خوشحالم متاسفانه بهتر که نشده هیچ گوش درد هم اضافه شده
مامان جونم(سوگند من)
10 تیر 93 13:57
راستی خودتون بهترید؟
مریم(مامان کیان)
پاسخ
ممنون از احوالپرسیتون خودم هم همونطوری تعریفی ندارم
مامان ابولفضل
10 تیر 93 14:05
هميشه به سفر و گردش.... عكساتون خيلي قشنگ شده... ايشالله ديگه مريض نشي كيان جون...
مریم مامان آیدین
10 تیر 93 14:40
وااااااااااای غزیزم خوشحالم که بهتون خوش گذشته و خوشحالم که لذت بردی ما هم روز اول غروب رفتیم چند نفری بودند و فرداش ساعت 1 طهر هیچ کس نبود ولی آیدین سوخت و پوستش کلا پوسته دادو الان هم سیاه شده ولی به لذتش می ارزید البته این بار نمیزارم لباسشو در بیاره کیان جونم چقدر حال کرده عزیــــــــــــــــزم و آب بازی هم کرده و بیشتر هم حال داده بهش الان خودت بهتری دوستم؟؟کیان جونم خوب شد؟؟؟ایشالا همیشه شاد باشین
مریم(مامان کیان)
پاسخ
راتش کیان فقط دیگه تب نداره بقیه علائم به اضافه گوش درد هنوز ادامه داره.... صبح به دکترش زنگیدم گفت چی بهش بدم و اگر با این داروها امشبم درد داشت باید فردا برم بیمارستان و اگرم نه باز شنبه ببرمش تا ویزیتش کنه
مریم مامان آیدین
10 تیر 93 15:04
مریم جونم گوش درد نشونه عفونته....آنتی بیوتیک میخوره؟؟ حتما باید استفاده کنه نگران نباش عزیزم ایشالا زود خوب میشه الهی بمیرم میدونم خیلی سخته بچه مریض بشه
مریم(مامان کیان)
پاسخ
اون روز بردمش آنتی بیوتیک داد و گفت اگر بدتر شد بهش بدم منم نداده بودم.... اما از امروز شروع کردم........ کیان خیلی در مقابل درد مقاوم و اصلا خیلی کم پیش میاد گریه کنه حتی بعد از بدترین زمین خوردناش اما دیشب با گریه از خواب بیدار شده بود و مدام به من میگفت با دستت محکم گوشم و بگیر
مریم مامان آیدین
10 تیر 93 15:51
الهی من بمیرم عزیـــــــــــــــز دلم خیلی ناراحت شدم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خدا نکنه عزیزم
مامان زهرا
10 تیر 93 18:47
سلام مریم جون .خوبی خانم ، ایشالله همیشه به سفروشادی باشی . خانمی ممنون که به ما سرزدی وخوشحالمون کردی. ببخش که دیر جواب دادم .درگیرامتحانام بودم فرصت نکردم . چه خوب شد که عکس خودتون وگذاشتین خیلی دوس داشتم روی ماهتو ببینم . قبلا گفته بودم کیان شبیه باباشه .ولی الان حرفمو پس میگیرم کیان خیلی شبیه شماست . الهی که همیشه شادوسلامت وخوش باشین .
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم اشکالی ندارهخیلی ممنون از اظهار نظرت
مامان مهلا
11 تیر 93 1:00
چه عکسای خوشکلی معلومه بهتون خیلی خوش گذشته
مریم(مامان کیان)
پاسخ
آره عکسا خوشگلن اما من همه اش دلشوره و عذاب وجدان داشتم به خاطر مریضی کیان
مامان کیان
11 تیر 93 14:44
سلام عزیزم همیشه به سفر گلم .عکسا مثل همیشه عالی بودن .حسابی بهتون خوش گذشته ها خوش به حالتون منم دلم شمال میخواد.مواظب پسر کوچولوی منم باش تا زود زود خوب شه .مواطب خودتم باش عزیزم.راستی اون عکس که کیان جون مثل یه مرد واستاده خیلی بامزه و قشنگ بود .
مریم(مامان کیان)
پاسخ
مرسی راضیه جون بابا شمال که همین بغله دل خواستم نمیخواد که نیت کنی 3 ساعته رسیدین........ البته الان خیلی گرمه و شرجی
مامانی مهربون
11 تیر 93 18:35
سلام دوست عزیزم مسابقه چیستان برگذار شد اگه می خواین تو مسابقه چیستان بیاین و با دیگر دوستان مسابقه بدین و ببینین که چه کسی برنده میشه بیاین تو وبلاگ من و مطلب اولی که اسم مطلبشم هست مسابقه چیستان رو بخونین و از مقررات اون با خبر شوید و در مسابقه شرکت کنین یادتون نره که اگه میخاین شرکت کنین حتما باید به من نظر بدین که می خواین جواب چند تا چیستان رو بگین اگه میگین 6 تا باید 5 تاش درست باشه تا بتونین جایزه کد زیباساز وبلاگ بگیرین البته من کدشو براتون خصوصی میفرسم پس خوش حالمون می کنین تا در مسابقه چیستان شرکت کنین و بهم بگین می خواین جواب چند تا چیستان رو بگین یادتون نره بیاینا
الهام مامان امیر علی جون
11 تیر 93 23:51
مریم جون انشالله همیشه به سفر و شادی/ و البته ایشالله سرماخوردگی تون هم خوب شده باشه. راستی عکساتون هم محشر بود مخصوصا عکس سه نفره تون و اون قلعه ی شنی/ اونجا هم که داره ذوق میکنه بره تو اب خیلی زیبا بود
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خیلی ممنونم عزیزم
مامان فرانک
12 تیر 93 12:47
وای سفر شمال هر چقدرم بری شمال بازم سیر نمیشی من که اینطوریم شما رو نمیدونم؟؟؟؟؟ امیدوارم به کیان خوش گذشته باشه با سرما خوردگیش؟؟؟؟؟ امیدوارم خودتونم حالتون بهتر شده باشه؟؟؟؟ همه عکساتون مثل همیشه قشنگ شده مخصوصا اون عکسی که از دریا به تنهایی انداختین
مریم(مامان کیان)
پاسخ
مرسی فرانک جون منکه خودم چالوس درس خوندم و اون جاده انقدر برام خاطره داره که اصلا کندوان که شروع میشه انقدر احساساتی میشم که بغضم میگیره..... از اولش هم عاشق شمال بودم و موقع انتخاب رشته کلا شهرهای شمالی و زده بودم
مينا مامي سام
12 تیر 93 15:13
ماشالا كيان جون هر روز خوشگل تر از ديروزه ولي خيلي شبيه باباشه اميدوارم هميشه خوش باشيد گلم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
ممنون مینا جون
مامان رها
13 تیر 93 16:07
سلام مريم جووووووووون هميشه به تفريح و سفر خانوم خانوما عكسا هم معركه شدن عزيزم كيان النا عكست رو خراب كرده گلم ؟ عجب مامان خوشت تيپى هااا بزنم به تخته ..... ماشالله ..... تف تف تف البته شرمنده برا كامنت دير رسيدم راستى مريم جون ما خيلى وقته كه شما رو لينك كرديم اما شما ....
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خیلی ممنون که بهمون سر زدین
Amaryllis
15 تیر 93 12:52
سلام . دوست عزیزم فتو ویدیو کوچولوی نازنینتون روی وبلاگ قرار دادم . ببینید اگر مشکلی بود بهم بگین عزیزم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام خودم همین الان دیدم ممنون خیلی عالی بود
مامان مریم
15 تیر 93 13:50
ای جونم کلیپ کیانمو دیدم چقـــــــــــــــدر ناز بود عکسای خوشگلش با خنده های قشنگش و اون آهنگ ناز خیلی تلفیق شیرینی داشت
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خیلی ممنونم مریم جونم