کیان جونمکیان جونم، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره
نوژان جونمنوژان جونم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

کیان و نوژان

دریا

1393/2/11 0:37
344 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستای خوبمآرام امیدوارم از این هوای خوب بهاری نهایت استفاده رو ببرینمحبت

پنج شنبه هفته پیش ما رفتیم شمال یه جای بکر و عالی اونم تو این فصل که همه جا بهشته !

از اول که به کیان گفتیم میریم شمال فقط سطل شن بازی اش و برداشت و گفت بریم ! هرچقدرم ما اصرار کردیم بازم اسباب بازی بردار قبول نکرد و گفت اونجا فقط شن بازی میکنم ما هم خبر نداشتیم آقا چه نقشه ای برامون ریخته!!!

خلاصه که از اول جاده میگفت چرا نمیرسیم کلی براش توضیح دادیم تا راضی شد بخوابه و وقتی رسیدیم بیدارش کنیم ، جایی هم که میخواستیم بریم اولین بار بود که میرفتیم و خودمون هم تایم دقیقی نداشتیم به هر حال کیان بیدار شد و شروع کرد به دنبال دریا گشتن و خیلی جدی میخواست بره شن بازیبدبو مسیر آخری هم که به سمت ویلای مورد نظر میرفتیم کلا یه جاده ساحلی بود شانس آوردیم شب بود و کیان متوجه دریا نشده بود بالاخره رسیدیم و شام خوردیم و خواستیم بخوابیم که دوباره شروع کرد به بهانه گرفتن بازم گفتیم باید بخوابی تا خسته گیت در بره و صبح بریم بازی بچه ام بازم به حرف مون گوش داد و هر طوری بود خوابید! صبح دقیقا راس ساعت 6 با چشم بسته گفت من دیگه خسته نیستم بریم شن بازی وای باورم نمیشدخواب آلود اصلا نمیدونستم باید چه کار کنم بابایی اش هم از من بدترخواب آلود خلاصه که بازم مامانم به دادم رسید و به کیان گفت بیا خودم ببرمت! کیانم از خدا خواسته از جا پرید و با سطل اش راه افتاد !!! هوا هم که حسابی سرد بود اما کیان دیگه این چیزا رو نمیفمید !!!

خلاصه که ماجرایی داشتیم با شن بازی

از بعد از ظهر جمعه هم که هوا حسابی سرد و بارونی شد و دیگه نمیشد کنار آب بمونی

ویلای ما هم که کنار آّب بود و کیان هم که اصلا قابل کنترل نبود!

اینم یه نمونه اش که رفته خونه لباسش و هم عوض کرده اما .....

روز شنبه هم از اونجایی که فقط 100 کیلومتر با آستارا فاصله داشتیم رفتیم اون سمتی آخه من و همسرم آستارا رو خیلی دوست داریم و هر سال شده یه شب میریم اونجا ، خلاصه از بارون و سرمای زیاد فرار کردیم خدا رو شکر آستارا آفتابی و خلوت بود  و کیان دوباره کلی شن بازی کرد مدام هم میپرسید اینجا یه شمال دیگه است؟؟و هم ما یه بازار و خرید خلوت رفتیم ، بالاخره غروب از استارا برگشتیم خونه ،بازم شب رسیدیم ویلا و بازم کیان دنبال شن بازی میگشتخسته اینبار اما هیچ کس نبردش و کلی بچه ام دمغ شد آخه واقعا هوا سرد بود!!!

اما خوب هنوز روز یکشنبه رو داشت و بازم کلی خوش گذروند

اینجا هم راه اش و گرفته و داره میره حالا ما هی صدا میزنیم انگار نه انگار

اما یکشنبه هوا حسابی آفتابی بود!! عصر هم پسرم از دریا خداحافظی کرد و برگشتیم مدام هم میپرسید الان دریا میفهمه من ازش خداحافظی میکنم؟؟

خوب اینم از اولین سفر سال 93 امیدوارم زندگیهاتون پر از خاطره ها و سفر های خوب باشه.

ハート+吹き出し のデコメ絵文字  ジジ+ねこ+ハート のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  森ガール+ハート のデコメ絵文字  わーい+ハート のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  ハート 伸ばし棒 のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  ハート 癒し 顔 のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  オギー のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  マメマメン+体操 ハート のデコメ絵文字  マメマメン+バイバイ ハート のデコメ絵文字  ハート+うさぎ のデコメ絵文字  ハート+吹き出し のデコメ絵文字  ポヨンポヨン+ハート のデコメ絵文字  照れ顔+ハート のデコメ絵文字  マメマメン+ハート のデコメ絵文字  メール ハート のデコメ絵文字  ハート+電球 のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  にゃん ハート のデコメ絵文字  ケータイ、ハート のデコメ絵文字  ねこ チュッ ハート のデコメ絵文字  ハート+チュッ のデコメ絵文字  ~ハート のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  ハート のデコメ絵文字  人+ハート のデコメ絵文字 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

شیما مامان شاهین کوچولو
11 اردیبهشت 93 0:49
وای قربون این پسر خوشگل بشم من شن بازی خوش گذشت کیان جونم.... اما خداییش خیلی پسر حرف گوش کنیهههههه.. هر بچه ای بود همون نصفه شبی گیر میداد بریم دریا
مامان
11 اردیبهشت 93 7:58
همیشه به گردش عزیزم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
ممنون
مامان سهند و سپهر
11 اردیبهشت 93 8:41
عزیزممممممممم من عاااااشق موها و تیپ و قیافه این گل پسرم هزاااااااار ماشالا به این پسر گل و دوست داشتنی همیشه به گردش و خوشی عزیزم چقدر شن بازی دوست داره
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خیلی ممنون دوست خوبم
مامان کیان
11 اردیبهشت 93 11:06
iهمیشه تو سفر و خوشی عزیزم.کیان ناز خاله هم خیلیییییییی پسر خوبی بوده آفرین به عشق خاله.
مامان فرانک
18 اردیبهشت 93 15:30
همیشه به گردش و سفر جای ما رو هم خالی میکردیم مریم جون ما که تو این چند وقته خیلی اذیت شدیم..........
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خدا رو شکر به خیر گذشت و الان کنار خانواده ات هستی ارشیا عزیزم و ببوس
مریم مامان آیدین
26 اردیبهشت 93 18:12
انقدر دوست دارم آیدین هم شن بازی کنه ولی فعلا عاشق پرتاب سنگریزه تو دریاست کیان خیلی ناز شدی
مریم(مامان کیان)
پاسخ
راستش ما وقتی کیان کوچیک بود از آب ترسوندیم اش چاره ای جز شن بازی نداشت الانم که از آب نمیترسه دیگه انگار عادت کرده به شن بازی
عمه مشکات خانم
3 خرداد 93 12:55
خدابراتون نگهشداره خوشحال میشیم بمون سر بزنید