کیان جونمکیان جونم، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره
نوژان جونمنوژان جونم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

کیان و نوژان

پسرم بزرگ شده

1393/10/21 21:07
863 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به پسر قشنگم و دوستای خوبمآرام

امیدوارم تو این روزای  زمستونی دلاتون گرم باشه و حالتون خوش...

چند وقتیه احساس میکنم خیلی بزرگتر شدی و خیلی چیزا رو میفهمی پسر کوچولویی که اصلا نمیخواستم وارد دنیای بزرگترها بشه و همیشه حتی وقتی از چیزی سوال میپرسیدی کوتاه جوابتو میدادم و نمیزاشتم زیاد قاطی مسائل بزرگترها بشی، خدا رو شکر خیلی هم خوب جواب داد و تو همیشه به جای حرفای گنده زدن و قاطی بحث بزرگترا شدن مشغول بازی بودی و تو دنیای خودت غرق میشدیمحبت

حالا بزار دیگران هی بچه هاشون و مثال بزنن که خیلی میفهمن و حرفای این مدلی و اون مدلی میزنن ... اصلا برام مهم نیست ... مهم اینه که تو حالا حالا ها وارد دنیای ما نشی....

من کیف میکنم که دنیات درست همونیه که من برات ترسیم کردم !! البته منم هیچوقت هیچ دروغی بهت نگفتم و همیشه درستترین اطلاعات و بهت دادم اما کوتاه انقدری که ذهنت مشغول نشه فقط جواب سؤالت و بگیری ....

اما چند وقتیه حرفایی ازت میشنوم که من بهت نگفتم .... از چیزایی حرف میزنی که من برات توضیح ندادم ....

وای خدایا پسرم خودش مسائل و تحلیل میکنه و خودش برداشت میکنه و به جا و به موقع در موردشون توضیح میده ...

همین شد که تصمیم گرفتم از این به بعد اینجا برات یه چیزایی بنویسم که وقتی بزرگ شدی و خوندی به دردت بخوره و ازشون استفاده کنی.. قبلا یه موضوعی تو وبت گذاشتم به اسم دلواپس شادمانی تو هستم اینم ادامه همونه فقط با یه سری توضیح اضافه .... دلم میخواد هر مسئله ای که برام بوجود میاد و هر تجربه ای کسب میکنم بیام و تو وبت بنویسم تا تو ازش استفاده کنی و به امید خدا یه روحیه قوی و خوب داشته باشی و با هر پیشامدی کم نیاری قلب کوچولومハート キラキラ のデコメ絵文字

حالا تو ادامه مطلب برات یه خاطره میگم و بعد هم یه مطلب تا به موقعش ازش استفاده کنی عزیز دلــــــــــــــــــــــــــــــــــممحبت

خودتم الان خوب یادته پارسال بیمارستان بستری شده بودی و با اینکه من ازش حرف نمیزنم اما خودت با جزئیات یادته ... چرا میگم با جزئیات ؟؟ چون چند روز پیش حرفایی ازت شنیدم که تا به حال نشنیده بودم:

مامان جون تلفن زده بود و من دستم بند بود گوشی و برداشتی و مامان جون هم از ذوق اینکه تو داری باهاش حرف میزنی گفت چی دلت میخواد برات بخرم ؟؟ جواب دادی تفنگ خشاب وصلی(تفنگی که خشابش و بشه ازش جدا کرد و دوباره وصل بشه ، خیلی وقته این مدل تفنگ و میخوای اما هنوز جایی ندیدیم تا برات بگیریم)... مامانم جواب داد آخه نزدیک خونه ما از اون تفنگا نداره یه چیزی بگو از همینجا برات بگیرم .... سریع جواب دادی نزدیک خونه خاله شیما اینا داره !!!! مامانم گفت تو از کجا میدونی؟ جوای دادی آخه یه دفعه که من مریض شده بودم و بیمارستان بستری شده بودم خاله شیما و خاله مهسا دلشون واسه من سوخته بود و یه مدت که زمان گذشت و من اومدم خونه شما اونا برام تفنگ خریدن ... خاله مهسا یه تفنگ با اسکلت و خاله شیما هم یه تفنگ خشاب وصلی !!! اما اون شکسته و من دوباره از همون تفنگا میخوام!!!!!

وای چشمام گرد شده بود "اونا دلشون سوخته بود "و "یه مدت زمان گذشت" و تو از کجا پیدا کرده بودی؟؟ منکه اصلا در موردش باهات حرف نزده بودم!!!!!(حتی همون پارسال هم در مورد علت کادو خریدن خاله هات باهات حرف نزده بودم...)

همین قضیه کلی من و به فکر برد ابنکه تو هیچوقت از احساست یا مسائل روزمره حرف نمیزنی دلیل بر این نیست که متوجه مسائل نیستی و اونا رو نمیفهمی !!! به نظرم اینا جزو خصلت های مردونه است شاید هم جزو ویژگی های اکتسابی ای که از بابات گرفتی.....

چند روز پیش از یه مسئله ای خیلی ناراحت بودم یه نفر حسابی ناراحتم کرده بود و یه جورایی تا چند روز به هم ریخته بودم و اصلا یادم نمیرفت ....تا اینکه مطلب زیر و تو یکی از شبکه های اجتماعی موبایل دیدم و با خوندنش آروم گرفتم چندین بار خوندمش و برای چند تا از دوستام هم فرستادم اما دلم نیومد ازش بگذرم .... دوست دارم پسرم هم این مطلب و داشته باشه و تو زندگیش ازش استفاده کنه.

پسر خوبم امیدوارم انقدر قوی باشی که هر کسی نتونه تو رو ناراحت و دلخور کنه اما اینا تو زندگی اجتناب ناپذیره و برای همه پیش میاد و مهم نحوه برخورد ما با این مسائل که اونا رو برای ما سخت یا آسون میکنه.

totalgifs.com barrinhas gif gif starline.gif

همیشه جنگیدن خوب نیست!

من همیشه جنگیده ام تا شاید بتوانم چیزی را عوض کنم...

همیشه جنگیده ام برای چیزهایی که پیش وجدان خودم سربلند باشم!

اما این روزها خوب فهمیده ام با آدم های کوته نظر.... آدم های حسود ... نباید جنگید!

این روزها فهمیده ام برای اثبات دوست داشتن نباید جنگید!

برای به دست آوردن دل آدمها نباید جنگید!

برای اصلاح دل کسی که کینه ورزی میکند نباید جنگید!

برای اثبات خوب بودن حتی نباید جنگید!

بعضی چیزهاوقتی با جنگیدن به دست می آیند بی ارزش میشوند!

این روزها نسخه فاصله گرفتن را میپیچم برای هر کسی که رنجم میدهد!

برای هر کسی که با حسادت های بچه گانه اش آرامشم را به هم میریزد!

از آدم هایی که زیاد دروغ میگویند فاصله میگیرم!

از آدم هایی که زیاد ظلم میکنن فاصله میگیرم!

از آدم هایی که حرمت دل دیگران را نگه نمیدارند فاصله میگیرم..

با حقارت بعضی دل ها نباید جنگید باید نادیده شان گرفت... و گذشت

میبخشمشان....................................... نه به خاطر اینکه مستحق بخششند.................. نه .....................

تنها به خاطر اینکه من مستحق آرامشم!

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

 

 

پسندها (9)

نظرات (24)

مامان ریحانه
23 دی 93 12:39
قربون این بزرگ مرد کوچک یادته مریم جون من برای پسرم همچین اصطلاحی رو به کار برده بودم بچه هایمان بزرگ میشوند در حالی که ما نمی خواهیم ولی به قول شما اجتناب ناپذیر است و نمی نونیم به جنگ با زمان برویم پس باید بنشینیم و بزرگ شدنشونو ببینیم و لذت ببریم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
بله ریحانه جون یادمه.... فقط خدا کمکمون کنه بتونیم با یه روح بزرگ و قوی بزرگشون کنیم نه ضعیف و آسیب پذیر
مامان ریحانه
23 دی 93 12:41
مریم جون متنی که در آخر پستت نوشته بودی خیلی خیلی زیبا بود و مفهومش زیباتر امیدوارم که ما نیز بتوانیم طبق گفته ی نویسنده ی این متن رفتار کنیم ببوس کیان گلم رو
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خیلی ممنونم عزیزم واقعا این روزها تنها چیزی که از خدا میخوام همینه
مریم مامان آیدین
23 دی 93 12:49
مریم مهربونم....این بهترین متنی بود که میتونستی بخونی و آروم بشی و به پسرت هم هدیه بدی با حقارت بعضی دل ها نباید جنگید.....باید نادیده شان گرفت امیدوارم همیشه همیشه اینو یادت بمونه و از هیچ کسی هیچ وقت دلخور نشی....فقط پیش خودت این برداشت رو بکنی که این هم از اون دل های حقیر داشت...همین
مریم(مامان کیان)
پاسخ
واقعا مریم این متن نجاتم داد تا چند روز داشتم تو ذهنم با اون آدم میجنگیدم اما الان اصلا بهش فکر نمیکنم!!!!!! فقط امیدوارم دفعه بعد این مطلب یادم بمونه و حرص نخورم فقط فاصله بگیرم
مریم مامان آیدین
23 دی 93 12:52
مریم من هم خیلی خیلی شبیه تو فکر میکنم...من هم دوست نداره ایدین زود آلوده افکار دنیای ادم بزرگ ها بشه.....از جذابیت های کوچولوش که بگذریم....سختی هاش بیشتره...خیلی بیشتر و من هم همیشه از اینکه کیان انقدر خوب تو دنیای کودکانه ش غرق شده و با بازی های کودکانه ش انقدر حال میکنه که حتی شب رو دوست نداره خیییلی لذت بردم و میبرم....دوست دارم ایدین هم حالا حالا ها تو همین حال و هوای بچگی بمونه
مریم(مامان کیان)
پاسخ
واقعا باهات موافقم سختی هاش خیلی بیشتره .... هنوزم کیان خیلی از مناسبت های بین افراد و ربط اتفاقات روزمره به هم چیزی نمیدونه چون من در موردش باهاش حرف نزدم ..... وای دیشب باز سر خوابیدن ماجرا داشتیم همه اش میگفت چرا شب میشه من نمیخوام شب بشه نمیخوام بخوابیم !!!! کلی هم بهش گفتم خسته میشیم بدنمون به خواب احتیاج داره اما درک نمیکرد حتی بهش پیشنهاد دادم برق اتاقش روشن بمونه و بازی کنه اما میگفت این جوری دوشت ندارم تو هم باید بیدار بمونی خلاصه با کلی زحمت آخر هم بعد از اینکه دو ساله از ما جدا میخوابه برای اولین بار رختخوابشو آوردم و پایین تخت خودمون خوابید
مریم مامان آیدین
23 دی 93 12:53
واااای مریم....بعد اون تلفن چه عکس العملی نشون دادی...من هروقت آیدین حرفای تازه و عجیب میزنه که حس میکنم تو اون ذهن کوچولوش تجزیه و تحلیل کودکانه خودشو داشته نمیتونم عادی باشم و کلی جیغ جیغ میکنم الهی قربونش برم...یکم که زمان گذشت....یعنی خییییییییلی ناز بود...دلشون برام سوخت...قروووووونت برم کیان نانازم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
راستش زیاد جیغ جیغ نکردم بیشتر میخواستم بدونم این حرفا رو از کجا یاد گرفته که چیزی دستگیرم نشد خدا نکنه عزیزم
مریم مامان آیدین
23 دی 93 12:56
کیان جون خوشکلم...برات ارزو میکنم که تو دفترچه خاطرات دفنت فقط خاطره های شاد و خوب باشه....برات آرزو میکنم این خاطره بیمارستان کمرنگ بشه و کمرنگ بشه و هیچ وقت هم تکرار نشه و از این به بعد یه عالمه خاطره مثل مسافرت ها و بازی های شیرین خاص خودت همیشه تو ذهنت بمونه مریم گلم....پست قشنگی بود....الهی همیشه شاد باشی و همیشه بهترین یادگاری هارو به فرشته هات هدیه بدی...هم کیان...هم نی نی نازی که چیزی نمونده کیان رو 2 نفر کنه....قربون استدلالش برم من
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خیلی ممنونم مریم جونم بابت این آرزوی خوبتوای خاطرات مسافرت بیچاره مون کرده هفته ای یه بار میگه چرا نمیریم شمال؟؟ چرا نمیریم دریا من شن بازی کنم؟ حالا هی توضیح بده ....... قربونت بشم مریم عزیزم تو همیشه خیلی به ما لطف داری
مامان مینا
23 دی 93 18:28
سلام دوست عزیزم چند روزی بود خبری ازتون نبود وقتی دیدم آپ هستین خوشحال شدم.نی نی کوچولو چطوره؟ فک کنم اقتضای سنشونه یواش یواش حرفهای قلمبه سلمبه میزنن که چشامون گرد میشه و میمونیم هاج و واج که چطور این حرفو برای این مسئله گفت و این جملاتو از کجا یاد گرفته.شیرینی های این دورانشونم به ایناس دیگه ایدین گلی رو ببوس
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام مینا جونخیلی ممنون که به یادمونی درست میگی عزیزم همین روزاست که از دنیایی که ما براشون ساختیم پاشون و فراتر بزارن مینا حسابی حواست پرته ها اینجا وب کیان نه ایدین هر چند فرقی هم نمیکنه اگر به آیدینم دستم میرسید حسابی میبوسیدمش
مامانی ِ یسنا
24 دی 93 8:35
سلام به دوست عزیزم و کیان نانازم ..قربونش برم ... منم دقیقا نظر تو رو دارم . دوست دارم بچه ها تو کودکیهاشون بمونن و بچگی کنن. دوس ندارم قلمبه سلمبه مثل آدم بزرگا حرف بزنن و رفتار بزرگترا رو تقلید کنن. الهی همیشه زندگیش پر باشه از خاطرات خوب و قشنگ...
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام عزیزم شما خوبین؟؟ منم از بچه هایی که حرفایی که قلمبه سلمبه بزنن خوشم نمیاد به نظرم شیرین زبونی با حرف گنده زدن فرق میکنه!!!!! خیلی ممنون از آرزوی قشنگت
مامان یسنا
24 دی 93 9:10
خصوصی رو چک کن
مریم(مامان کیان)
پاسخ
عزیزم خوشحالم از اینکه به آرامش رسیدین
مهتاب مامان اشکان
24 دی 93 9:23
سلام مریم جوم. منم با شما موافقم . به نظر من هم نباید بچه ها را وارد دنیای خودمون (آدم بزرگا) بکنیم و بهتره بذاریم بچه ها تا وقتی بچه اند بچه گیشونو بکنند . من هم یه روزایی از دست کسایی ناراحت شده بودم و با اینکه این متن زیبای شما را جایی نخونده بودم سعی کردم با کوچیک شمردن اونا تو ذهنم بیخیال مسئله بشم ولی اگه اونموقع من هم این متنو میخوندم راحتتر میتونستم با مسئله کنار بیام. دستت درد نکنه واقعا متن زیبا و کارآیی بود . فدای کیان جونم هم بشم که دیگه مردی شده واسه خودش ، آخه داره خودشو آماده میکنه که بتونه از آبجیش مثل یک مرد مراقبت کنه. الهی قربون اون دل بزرگش بشمممممممم من
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خواهش میکنم خوشحالم که دوستامم این مطلب و دوست داشتن خدا نکنه مهتاب جون امیدوارم سر حرفاش باقی بمونه درمورد خواهرش
رونیکا
24 دی 93 11:49
سلام من یه نوجوان دارم که تا مدتی پیش باهاش خیلی مشکل داشتم. از یکی از دوستانم شنیدم که یه جایی هست که میشه این مشکل رو حل کرد و من هم رفتم و شرکت کردم. الان وضعیتمون خیلی بهتر شده. این جایی که من رفتم یه موسسه است که یه سری کلاس های متفاوت داره که به نظر من برای ایجاد یه زندگی خوب بی تاثیر نیست. بهتون پیشنهاد می‌کنم که برای آسودگی بیشتر توی این کلاس‌ها شرکت کنید. من اسامی بعضی از این کلاس ها رو براتون می نویسم رفتار با نوجوان ، بازی و پرورش کودک ، آموزش پیش از ازدواج ، رفتار با کودک ، ارتباط همسران ، ارتباط کلامی ، مدیریت بر خشم ، قصه گویی و کتاب‌خوانی، مدیریت بر استرس ، رفتار با کودک دبستانی ، مدیریت بر خود شماره تلفن و سایتش رو هم براتون می‌نویسم تلفن: 88728317- 021 و 88715651- 021 سایت: www.madaraneemrooz.com
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام خیلی ممنون از راهنماییتون
مامان کیان
24 دی 93 13:39
سلام مریم جون واقعا بهت حق میدم و درکت میکنم ...منم خیلی روزا از خیلی رنجیدم و آنقدر اعصابم و به هم ریختم که نتیجه فقط این بود که خودم آسیب دیدم ..مخصوصا در زمینه مقایسه بچه ها .....من در این زمینه خیلی حساسیت نشون میدانم و در حالیکه به قول شما با همه وجودم سعی کردم بچم در دوران بچگی و درست بزرگ بشه ولی حرفای اطرافیان تمامی نداره ...بهترین شیوه سکوت ...انقدر خوب جواب میده که خودمم باور نمیکنم .و جالب اینکه کسی که چیزی در همون زمینه میگه خودش در همون زمینه مشکل داره ...نادیده گرفتن بهترین چیزی که میتونی به بچه هامون یاد بدیم ...این متن زیبا بهترین متن برای کیان جون خواهد بود و همیشه ازش استفاده خواهد کرد
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام راضیه جون .... خوب آخه سکوت میکنیم اما بعدش خودمون هی حرص میخوریم منکه این مدلیم واقعا این نادیده گرفتن خیلی روش خوبیه اما خوب گاهی واقعا نمیشه اما در مورد بچه ها فرق میکنه اونا زود یادشون میره ... این ما بزرگتراییم که دیرتر فراموش میکنیم
خاله عاطفه
25 دی 93 17:10
سلام خاله ماشالله ب کیان آقا منم هر وقت عروس شدم اسم نی نی مو میخوام بذارم محمد کیان...عاشق این اسممممممممممم خاله ب وبم سر بزن منتظر نظرت هستم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام عزیزم خیلی ممنون ان شا اله
الهه مامان مبین
25 دی 93 17:46
وای دوست گلم چه متن زیبایی نوشتی . منم چند بار خوندمش و کلی لذت بردم . این عین واقعیت هست و ما نباید آرامش خودمون رو به خاطر افرادی که ارزش ندارند بهم بزنیم . نمیدونم چرا بعضی ها اینمدلی هستند ... منم خیلی حساسم و از حرفهای دیگران خیلی زود ناراحت میشم . ولی واقعا متنی که نوشتی بهترین راهه برای مقالبه با این افراد
مریم(مامان کیان)
پاسخ
آره واقعا منکه با همین مطلب کلی دلم آروم شد
الهه مامان مبین
25 دی 93 17:47
ای خدا قربون اون فکرای قشنگت . بچه ها خیلی باهوش هستند ... خدا همشون رو حفظ کنه ... عزیز دلم کیان خوشگلمممممممممممممممممممممممممممممم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
الهه جان شما خیلی لطف دارینخدا مبین ناز و براتون حفظ کنه
مامان مینا
26 دی 93 19:30
شرمنده مریم جون بابت اینکه بجای کیان نوشتم ایدین. هردوشونو مثل الینام دوسشون دارم حواس پرتی و وب گردی این سوتی رو هم داره دیگه
مریم(مامان کیان)
پاسخ
دشمنت شرمنده عزیزم این حرفا چیه؟؟؟
مامان امیرصدرا
27 دی 93 9:43
سلام دوست خوبم حالتون خوبه ؟ ماشالله بچه ها زود بزرگ میشن زودتر از ان چه فکر ش را میکنیم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام عزیزم خیلی ممنون که یادمون بودین و بهمون سر زدیناره وقعا زود بزرگ میشن!!!!
الهه مامان سلما
29 دی 93 9:21
هزار ماشالا ب این حافظه و این زبوووون عزیز دلم. انشالا خدا برات حفظ کنه دسته گلاتو.. متنت خیلی ارومم کرد. در مورد همه جنگهای بیخودی و بی ثمرن واسه نرم کردن دل ادما...البته خیلی وقته خودم بهش رسیدم اما این دیگه فصل الخطاب تصمیمم شد..
مریم(مامان کیان)
پاسخ
قربونت بشم الهه جون خدا سلمای خوشگل شما رو هم براتون نگه داره خوشحالم برات عزیزم که خیلی زودتر از من به این تصمیم رسیدی
مامان سمانه
2 بهمن 93 0:31
سلام مریم جون حال شما و گل پسری خوبه؟؟؟ دختر کوچولو چطوره قربونش برم ؟؟؟ خدا حفظشون کنه ؟؟ خیلی دوست دارم اون فسقلی رو زودتر ببینم فک کنم دیگه به روز وصال نزدیک شده باشیماا استرس داری؟؟؟؟؟ وای چقد زود گذشت دلم زود تنگ شده
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام عزیزم خیلی ممنونم ما خوبیم سمانه جون به نظرم هنوز خیلی مونده اوه تا 10 اسفند!!!!!!! از استرس نپرس ..... مدام دارم به همه اتفاقات خوب و بد فکر میکنم
مامان سمانه
2 بهمن 93 0:33
عزیزم کار خوبی میکنی که کیان جونمو وارد بحث بزرگترا نمیکنی ، بچه های این دوره زمونه خیلی بیشتر از سنشون متوجه میشن و خیلی زود همه چیزو میفهمن همون بهتر که همه چیز مختصر براشون توضیح بدیم تا دوران کودکیشون بیشتر لذت ببرن
مریم(مامان کیان)
پاسخ
کاملا باهات موافقم سمانه جون تو دنیای بزرگترا خبری نیست که بخوان از کودکی واردش بشن
الهام
4 بهمن 93 11:58
خصوصی عزیزم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
قربون محبتت عزیزم
مامان فرانک
4 بهمن 93 13:38
سلام مریم جون ببخشید تو این چند وقته نتونستم بیام پیشتون خیلی کار داشتم و سرم حسابی شلوغ بود به هر حال عذر خواهی من بپذیر تمام مطالب وبلاگ کیان جان خوندم خیلی خوشحالم بابت حس قشنگی که پیدا کردی ........ امیدوارم دختر کوچولوی نازتون با سلامتی کامل قدم نازش تو خونه قشنگتون بزاره و از وجود این مادر و پدر خوب و برادر مهربونش لذت ببره........
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام عزیزم خواهش میکنم خدا رو شکر که حالتون خوب بوده تو این مدت چندین بار به وبتون سر زده بودم و میخواستم حالتون و بپرسم عزیزم مرسی از آرزوی قشنگت
الهام مامان علیرضا
5 بهمن 93 16:52
راستی این متنی که آخر پستت نوشته ای رو من هم به شدت قبول دارم و چند ساله که تو زندگیم پیاده ش می کنم و واقعا درسته واقعا به آدم آرامش میده
مریم(مامان کیان)
پاسخ
منم قبول دارم اما خوب نمیشه همیشه تو زندگی پیاده اش کنم به نظرم این ضعف منه اما خوب بعضی ها نمیزارن دیگه.....
مامان مینا
6 بهمن 93 0:33
سلام دوست عزیزم چند وقتیه خبری ازتون نیست نگران شدم کوچولو خوبه یهو شیطونی نکنه بخواد زودتر دنیا بیاد کیانم خوبه سرمانخوردی/؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام مینا جان راستش یک هفته ای نبومدم و تازه اومدم خونه و کلی کار نا تموم اینترنتی داشتم که به نوبت دارم انجامشون میدم.... ممنون کیانم خوبه و مشغوله شیطونیه