کیان جونمکیان جونم، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره
نوژان جونمنوژان جونم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

کیان و نوژان

مهر و آبان 93

1393/8/29 1:00
660 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به پسر قشنگم و دوستای خوبمかわいい のデコメ絵文字

امروز اومدم تا از کارها و بازی های این روزات توی خونه برات بگم ......

و اینکه الان دیگه علت کمتر سر زدنم و به وبت که حالا شده وبتون میدونی چشمک

مامانی دیگه مثل اون موقع ها زیاد نمیتونه پای لبتاپ بشینه و خوب کلی هم عجله دارم برای اینکه این دوره خیاطیم و هم هر چه زودتر تموم کنم و وقت زیادی ندارم かわいい のデコメ絵文字

انقدر عکســـــای این پست و این دو ماه زیادن که سعـــی میکنم خیلی زود برم سر اصل مطلب ガーリー のデコメ絵文字

 

این ماه برای کیان خیلی خوب شروع شد چون اولش مسافرت بود و بعدش یه روز که ما خونه مامان جون بودیم بردیا که پسر خاله من میشه و یکی از هم بازی های خیلی خوب کیان(چون خیلی آروم و حرف گوش کنه)از پیش دبستانی اومد خونه مامان جون و با کیان یه عالمه بازی کرد:

بعد روز عید قربان که ما خونه مادر بزرگ خودم بودیم و این بار چون بردیا نبود کیان اصلا دلش نمیخواست اونجا بمونه و تازه من برده بودمش تو حیاط تا ازش عکس بگیرم با این قول که علیرغم میل باطنیم قرار بود دختر خاله هام تو گوشیم برای کیان بازی نصب کنن و کیانم از خوشحالی رو زمین بند نمیشدリラックマ のデコメ絵文字

و این عکسا به سفارش دوست عزیزم مریم مامان آیدین گرفته شده .....゜*パステル*゜ のデコメ絵文字

 این دختر خانم هم النـــا دختر خاله کیان که خیلی از کیان ذوق بیشتری داشت برای عکس انداختن

و خوب بالاخره عکس انداختن تو حیاط تموم شد و کیان به آرزوش رسید !!!! یعنی اصلا تو حیاط بند نمیشد به خاطر گوشی

 

واینجا هم پارک نزدیک خونه است و یکی از شبای اوایل مهر که چون هیچ بچه ای اونجا نبود عباس شروع کرد به بازی کردن با کیان

 

و برگشت از پارک و پله های خونه و اداهای کیان برای اینکه من بغلش کنم چون تو پارک خسته شدهかわいい のデコメ絵文字

 

و به محض رسیدن به خونه بدون اینکه لباسش و در بیاره رفته سراغ اسباب بازی هاش ....

کیان اینا رو درست کرده و من و صدا کرده که مامان بیا ببین چی اختراع کردم ؟! میگم این چیه؟ میگه پدافند هواییه!!!!!!!!!

 

یه روزم اینا رو ردیف کرده میگه "مامان ببین چقدر تانک و ماشین پلیس کم دارم بازم برام بخرین مخصوصا تانک بیشترین بخرین"

اینجا هم رستوران بانک که کیان خیلی دوستش داره و بازم با تقنگش اومده بیشتر برای بازی تا برای غذا خوردن゜*パステル*゜ のデコメ絵文字

خوب بازم پارک خالی از بچه(اصلا بچه ها به عشق غذا خوردن تو رستوران پارک نمیان اما کیان به عشق پارک رفتن میاد رستوران بانکچشمک) و دست به کار شدن عباس برای بازی با کیان و آموزش پایین اومدن از نردبان :

همین طور که میبینید کیان از فتح قله اورست اومدهآرام

و خوب عکسا خیلی بیشتر بودن حتی  اونجا کیان با چوب سنگر هم درست کرده بود اما خوب به خاطر طولانی شدن این پست از اونا دیگه چشم پوشی کردیم.......

الهی قربونش بشم یه روز دیدم صداش نمیاد صداش زدم کیان چه کار میکنی؟زود جواب داد "مامان نیای تو اتاق من ها دارم برات هدیه درست میکنم " " یه دونه هم برای باباست تا من نگفتم نیا تو اتاق"

و خوب دیدمش که با چسب از اتاق خودش دوید تو اتاق ما.....

وقتی من و صدا کرد دیدم اینا رو خودش کشیده و رنگ کرده و چسبونده به دیوار و با ذوق میگه " مامان خوشحال شدی؟"

تانک برای منه و سنگر برای عباسカントリー のデコメ絵文字

الهی قربونت بشم مگه میشه مامان خوشحال نشهかわいい のデコメ絵文字

تعجب نکنید این کیان نیست که 20 ساله شده اینجا تولد خواهرمه که کیانم از فوت کردن شمع تولد و عکس انداختن با کیک بی نصیب نمونده....

 اینجا هم تکیه تجریش و کیان بازم با تفنگ:

 کیان و سرزمین آرزوهاش موزه دفاع مقدس چشمکاینجا رو یه روز که تو تهران دنبال جای پارک میگشتن و منم تو مرکز سونو گرافی بودم پیدا کردن اما چون دوربین نداشتن عکس بندازن بعد از امامزاده صالح با هم رفتیم و کیان تمام تانک ها رو سوار شد و ازشون رفت بالا فکر کنم 20 یا 30 تا تانک بودن که همه رو کیان امتحان کرد و خوب طبیعتا عکس ها خیلی زیاد بودن و من فقط چند تایی ازشون گذاشتم:

اینم کیان در حال سینه زنی تو شب عاشوراست و البته تنها عکس قابل قبول

اینام نمونه ای از بازی هایی غیر از سربازی بازی و بازی جنگی:

اینجا هم فروشگاه پسرمه همه اینا رو هم به من فروخته....

الان ساعت 1 شبه و کیان هنوز نخوابیده و تازه یادش افتاده که میوه نخورده!!!! تنها خوردنی ای که بدون هیچ ادایی و با میل میخوره゜*かわいい/パステル*゜ のデコメ絵文字

کیان و سرباز بازی حتی داخل حمام که تا یک ساعت با سربازا بازی نکنه باباش و داخل حمام راه نمیده゜*パステル*゜ のデコメ絵文字

و دوباره کیان و رستوران بانک که به خاطر تعمیرات کفپوشای زمین بازی و جمع کرده بودن و حتی بعضی از وسایل بازی هم نبودن و بچه ام حسابی خورد تو ذوقش

کیان و کلاس ژیمناستیک که اوایل به عشق خود کلاس میرفت و حالا به عشق بچه های داخل پارک جلوی باشگاه:

 کیان و چند دقیقه آرامش در حال دیدن کارتون پهلوانان:

کیان و موهای بلندش بعد از حمام و سشوار :゜*パステル*゜ のデコメ絵文字

و در آخر کیان و طرح سوال:

اون جلد سی دی و آدم آهنی و سرباز و گذاشته کنار هم و به من میگه:

"کدامیک از این اسباب بازی ها به عکس روی جلد ربطی دارد؟"

واقعا عین جمله سازیش همین بود و این نتیجه کتابای حواستو جمع کنه که البته یکی دوماهی هست کیان همه رو رنگ کرده و تموم شده.

دوستان عزیزم خسته نباشید خیلی پست طولانی ای شد سعی میکنم از این به بعد ماه به ماه پست بزارم نه دوماه یک بار

پسندها (9)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (25)

مامان ریحانه
30 آبان 93 21:18
کیان عزیزم همه چیزو عالی و به جا انجام میدهی از بازیهات گرفته تا عزاداری و نقاشی و هدیه دادن به مامان و بابا و ورزش و طرح سوال و و آخرین مورد این میوه خوردنت خاله جون نوش جونت آخه پسر خوب ساعت 1 شب کسی میوه می خوره ما رو باش همچین مغموم فکر می کردیم فقط نازنین خانومی ما ساعت 1 یادش میاد میوه بخوره نگو که همتای نازنین خانومم پیدا شد حالا بگذریم خاله جون به خاطر همه ی کارای قشنگت دوست دارم خیلی زیاد
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خیلی ممنونم عزیزم خدا نازنین خانمت و برات حفظ کنهراستش کیان خیلی بد غذاست یعنی کلا از خوردن و خوابیدن بدش میاد موقع خواب هم هر کاری میکنه تا دیرتر بخوابه یکی از ترفندهاش هم همینه
مامان
30 آبان 93 22:36
خیلی لذت بردم. لحظه لحظشو حس کردم. جالب بود راستی موهای کیانم خوب بلند شده هاااا . هنوزم در مقاومت بسر میبرین عایا؟؟؟ پسر موقشنگتو ببوس جای من و مواظب جوجه طلاییمونم باش
مریم(مامان کیان)
پاسخ
قربونت بشم عزیزم هنوزم ما داریم مقاومت میکنیم اما خودش خسته شده و با اینکه تا حالا میگفت میخوام بلند باشه اما دو سه روزه میگه بریم کوتاه کنیم خیلی ممنونم چشم
الهه مامان سلما
1 آذر 93 8:31
سلام مریم جون خوبی؟ ماهی کوچولوی تنگ بلوری دلت چطوره ماشالا ب کیان جونم و موهاش!!! یعنی بخاطر این همه لباسای خوشگل کیان هم که شده من یه پسر میارم...دهنم اب افتاد مخصوصا واسه اون کت و پاپیونش;-) عکساعالی بود عاشق اون عکسی شدم که گوشی دستشه...عین ماه افتاده...چشم بد دور.. مواظب خودت باش..ببوس دخملی رواگه تونستی
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم قربونت بشم الهه جون شما به کیان لطف دارین اوه کو تا بوسیدن دخملی!!!!!!!!!!!
مریم مامان آیدین
1 آذر 93 12:09
وای مریم این حیاط مادرجون معرکه ست من جات بودم هر هفته به جای خونه مامانم اونجا بودم و واسه خودم چادر میزدم و اصلا تو خونه نمیرفتم.....وااای جون میده واسه تخت و سماور و حوض و گلدون
مریم(مامان کیان)
پاسخ
عزیزم تشریف بیارین یه روز در خدمت تون باشیم راستش یه آلاچیق چوبی هم داره ولی چون فرش توش نبود نمیشد بچه ها برن اونجا ازشون عکس بگیرم ...... این دفعه حتما عکسش و میگیرم و برات میزارم ما هم تو بهار و تابستون که اونجا باشیم شام و حتما تو حیاط میخوریم تازه از درختای میوه پشت حیاط هم عکس ننداختم یعنی اصلا کیان دیگه طاقت موندن تو حیاط و نداشت
مریم مامان آیدین
1 آذر 93 12:10
مریمی موهای کیان چقــــــــــــدر بلند شده الان دیگه کیانا شده قربونش برم چقدر هم خوش حالته.....با اون ابروهای باریک مثل دخملا شده عشــــقم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
آره اتفاقا همه میگن اگر دخترم میشد زشت نمیشد
مریم مامان آیدین
1 آذر 93 12:12
یعنی عااااااشق اون عکس اولی شدم من تولد خاله حدیث هم مبارک مریم داشتم تصور میکردم تو موزه چه حااااالی کرده کیان
مریم(مامان کیان)
پاسخ
وای مریم نمیدونی چه کار میکرد چاره نداشت بگه یکی از اوت تانکا رو بیاریم خونه مون مدام میگفت اینا این همه تانک و از کجا آوردن؟؟ البته منپورش کاملا مشخص بود
مریم مامان آیدین
1 آذر 93 12:14
قربون اون حموم کردنش.....مریم هوا سرد شده سرما نخوره یک ساعت تو آب بمونه اون آب که دیگه یخ میشه....با باباش هم خیلی با نمک بازی میکنه خیییییییلی ببوس کیان خوشگلمو
مریم(مامان کیان)
پاسخ
مریم تو اون یک ساعت یه بار عباس میره و آب و داغ میکنه براش این بازی خیلی متنوع تره اما خوب فقط همینا رو میشد براش بزارم
مهسا مامان نویان
1 آذر 93 13:55
سلام عزیزم ماشالله به کیان خوشگل با این شیطونیاش پسر منم عاشق تفنگ و پلیس بازی و البته اون موزه با بابابزرگش رفت و حسابی بهش خوش گذشت عزیزم کوچولو جدیدتون هم مبارک با اجازه لینکتون میکنم خوشحال میشم به ما هم سر بزنید
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام عزیزم خیلی ممنونم شما لطف دارین برای تبریک هم خیلی ممنون منم لینکتون میکنم و از آشنایی باهاتون خوشحالم
مریم مامان آیدین
1 آذر 93 14:22
راستی خیییلی ممنونم برای عکس ها دوست جوووووووووووووونم انقدر مطالب متنوع بود یادم رفت تشکر هم بکنم.....من عاااااااشق طبیعتم و خونه های ویلایی....حیاط هم داشته باشن که دیگه
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم من ممنونم که باعث شدی چند تا عکس خوب از کیان بندازم
مامانه امیر صدرا
1 آذر 93 14:25
سلام قربون این پسر که به وسایل جنگی علاقه دارد و همش میگه که کم دارد
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام خیلی ممنون که بهمون سر میزنین
مامان مینا
1 آذر 93 15:54
سلام به مریم جان عزیزم و کیان مااااااااااااااهم و نی نی کوچولوی فسقلی داشتم تصور میکردم کیان اون همه تانکو یه جا دیده بود چیکار میکرده از شادی؟ عکسای کیان و تانکها عالین . بچه به ارزوش رسیده که سوار تانک واقعی شده . فدات شم که تو همه عکسات یا سرباز داری یا تنفگ یا تانک. موهاتم که عالین .پسر به این خوشگلی و خوش تیپی کی دیده؟ روی ماهشو ببوسین.
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام مینا جون خیلی ممنون اینا همه نظر لطفته الینا عزیزم و ببوسین
ماري
2 آذر 93 2:17
سلام مينا جون خسته نباشي چند تا عكس جديد از كيان جون واسم ميفرستي اگه امكانش هست با پاپيون خبرم كن ممنون
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلان من مینا نیستم!! ممنون از لطفتون راستش من تمایلی به این کار ندارم
مامانی
2 آذر 93 12:27
سلام مریم جون .به جون خودم اگه دختر داشتم شک نکن که میومدم خواستگاری کیان عزیزم از بس که این پسر دوست داشتنی .البته بزنم به تخته ها.
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام عزیزم.... خیلی ممنون شما لطف دارین
مامان فرانک
3 آذر 93 12:02
وای عکسات خیلی قشنگ شده کیان خوشگل خاله مریم عزیز هر وقت مطالب پست گاهی شیرین گاهی تلخ کامل شد رمز برات میزارم فعلا نوشتن مطالب کامل نیست عزیزم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خیلی ممنونم دوست خوبم
مامان سمانه
3 آذر 93 17:59
سلام مریم جون چه عکسایی توپی لذت بردم وای کیان جون تو عکسایی که تو حیاط با النا انداختین چقد خوشحاله ....آخی نازی
مریم(مامان کیان)
پاسخ
آره خوشحاله چون تا میومد از عکس انداختم فرار کنه من یادآوری میکردم که الان چند تا بازی ریختن تو گوشیم کیانم ذوق میکرد...
مامان سمانه
3 آذر 93 18:02
الهی فدای قلب مهربونش بشم چه نقاشی براتون کشیدی فداش بشم چیزی رو که خودش خیلی دوست داره براتو کشیده ناااااازی کیان مهربوووونم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
این اخلاقش به خودم رفته منم چیزی و که خودم دوست داشته باشم کادو میدم
مامان سمانه
3 آذر 93 18:04
پسرا همه اهل ماشین و تفنگن اما تانک ..... خیلی خشنه مریم جون تولد خواهرتون هم مبارک باشه عزیزم کیان جون رو ببوس عزیزم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خیلی ممنونم شمام آریسای خوشگلم و ببوسین
شیوا
4 آذر 93 14:43
بازم کیان جون با کلی عکسای خوشگل وای که گل پسری چه کیفی کرده با کلی تانکای واقعی,یعنی فکرشو بکن؟؟؟؟ من میمیرم برا شیرین زبونیای بچه ها ,چقد از حرفا و سوالای کیان جون کیف میکنم ببوسین کیان خوشگلو مواظب خواهر توراهیشم باشین
مریم(مامان کیان)
پاسخ
واقعا شیوا جون از ته دلش خوشحال بود و ذوق میکردقربونت بشم خیلی ممنون
شیما مامان شاهین کوچولو
4 آذر 93 23:45
چ حیاط خوشگلیه.. اخیییی به عشق موبایل حاضر شده عکس بندازه عاشق بازیهای کیانم، همش با توپ و تانک و اسلحه سروکا داره راستی شوشوی شما کدوم بانکن؟ ؟؟ ایشاله کیک 20 سالگیتو فوت کنی کیان جونم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
میبینی یکی مثل شاهین خودش ژست میگیره یکی مثل کیان شرط میزارهخیلی ممنونم شیما جون خدا شاهین مو فرفری و برات حفظ کنه
ارام
5 آذر 93 9:24
سلام مريم جان خوبي؟دخمليت چطوره؟ الاااااااااااااااااااااهي همه چي يه طرف تجسم اينكه كيان تو موزه دفاع مقدس چه حالي داشته هم يه طرف مريمي براي دانلود اهنگي كه گفتين اگه توو وبم بيايين توو كادري كا داره اهنگ پخش ميشه سمت راست يه فلش سبز كوچولو هست رو فلش كليك كنيد يه پيام مياد ميگه اهنگ رو روي صفحه دانلود كنيد رو همون پيام كليك كنيد اهنگ ميره رو دسك تابتون
مریم(مامان کیان)
پاسخ
واقعا آرام جون شوق کیان وصف نشدنی بودممنون از توضیحت الان امتحان میکنم
ارام
5 آذر 93 9:28
راستي اگه وايبر دارين شماره تونو برام بذارين از طريق وايبر براتون مستقيم بفرستم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
وایبر دارم الان میام پیشتون
مامان مینا
6 آذر 93 13:03
ما اپیم
مریم(مامان کیان)
پاسخ
بله الان سر میزنم
مهتاب مامان اشكان
6 آذر 93 16:51
سلام مريم جون.واقعا عالي بود.البته من بار اولم نيست كه به وب پسمليه نازتون ميام.من و پسرم اشكان زياد به وب شما سر ميزنيم و اشكان اكثر اوقات تو خيالاتش با كيان كه عكسشو تو وب ديده بازي ميكنه.موهاش خيلي قشنگه.من هم خيلي دوست دارم موهاي اشكان و بلندش كنم اما تا حالا موفق نشدم حالا هم كه ميره مهد كودك هر روز مربيش ميگه اشكان به مامانت بگو موهاتو كوتاه كنن كيان جونو ببوسيد. با اجازتون ميخوام لينكتون كنم.
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام خیلی ممنونم شما لطف دارین راستش کیان هم پارسال که مهد میرفت مربیشون یه چند باری گفت اما خوب من اهمیت ندادم.....الان هم میره ژیمناستیک مربیشون یه بار گفت من فقط لبخند زدم ..... منم از آشنایی با شما خوشحالم و شما رو لینک میکنم
مامان مینا
8 آذر 93 18:08
سلام خانومی در 5 ماه و 18 روزگی دوره شیرین بارداری در چه حالی؟ انشاالله به زودی و البته به وقتش بدنیا بیاد و ماهم با دیدن عکسهای خوشگلش کلی کیف کنیم. راستی کیان در موردش چیا میگه؟از شیرین زبونیاش در اون مسیر استفاده نکرده؟
مریم(مامان کیان)
پاسخ
سلام مینا جون خیلی ممنونم من خوبم بهتر بگم ما خوبیم راستش دارم به یه پست در این مورد فکر میکنم هنوز مطالبش تو ذهنم درست جمع و جور نشده تو اولین فرصت حتما مینویسمش
اقازاده
10 آذر 93 20:48
سلام نمیدونم چرا وب تون یه حالت خاصی داره و بهم آرامش میدم وقتی میام سر میزنم از نوشته هاتون خیلی خوشم میاد
مریم(مامان کیان)
پاسخ
خیلی ممنونم عزیزم شما لطف دارین