مهر و آبان 93
سلام به پسر قشنگم و دوستای خوبم
امروز اومدم تا از کارها و بازی های این روزات توی خونه برات بگم ......
و اینکه الان دیگه علت کمتر سر زدنم و به وبت که حالا شده وبتون میدونی
مامانی دیگه مثل اون موقع ها زیاد نمیتونه پای لبتاپ بشینه و خوب کلی هم عجله دارم برای اینکه این دوره خیاطیم و هم هر چه زودتر تموم کنم و وقت زیادی ندارم
انقدر عکســـــای این پست و این دو ماه زیادن که سعـــی میکنم خیلی زود برم سر اصل مطلب
این ماه برای کیان خیلی خوب شروع شد چون اولش مسافرت بود و بعدش یه روز که ما خونه مامان جون بودیم بردیا که پسر خاله من میشه و یکی از هم بازی های خیلی خوب کیان(چون خیلی آروم و حرف گوش کنه)از پیش دبستانی اومد خونه مامان جون و با کیان یه عالمه بازی کرد:
بعد روز عید قربان که ما خونه مادر بزرگ خودم بودیم و این بار چون بردیا نبود کیان اصلا دلش نمیخواست اونجا بمونه و تازه من برده بودمش تو حیاط تا ازش عکس بگیرم با این قول که علیرغم میل باطنیم قرار بود دختر خاله هام تو گوشیم برای کیان بازی نصب کنن و کیانم از خوشحالی رو زمین بند نمیشد
و این عکسا به سفارش دوست عزیزم مریم مامان آیدین گرفته شده .....
این دختر خانم هم النـــا دختر خاله کیان که خیلی از کیان ذوق بیشتری داشت برای عکس انداختن
و خوب بالاخره عکس انداختن تو حیاط تموم شد و کیان به آرزوش رسید !!!! یعنی اصلا تو حیاط بند نمیشد به خاطر گوشی
واینجا هم پارک نزدیک خونه است و یکی از شبای اوایل مهر که چون هیچ بچه ای اونجا نبود عباس شروع کرد به بازی کردن با کیان
و برگشت از پارک و پله های خونه و اداهای کیان برای اینکه من بغلش کنم چون تو پارک خسته شده
و به محض رسیدن به خونه بدون اینکه لباسش و در بیاره رفته سراغ اسباب بازی هاش ....
کیان اینا رو درست کرده و من و صدا کرده که مامان بیا ببین چی اختراع کردم ؟! میگم این چیه؟ میگه پدافند هواییه!!!!!!!!!
یه روزم اینا رو ردیف کرده میگه "مامان ببین چقدر تانک و ماشین پلیس کم دارم بازم برام بخرین مخصوصا تانک بیشترین بخرین"
اینجا هم رستوران بانک که کیان خیلی دوستش داره و بازم با تقنگش اومده بیشتر برای بازی تا برای غذا خوردن
خوب بازم پارک خالی از بچه(اصلا بچه ها به عشق غذا خوردن تو رستوران پارک نمیان اما کیان به عشق پارک رفتن میاد رستوران بانک) و دست به کار شدن عباس برای بازی با کیان و آموزش پایین اومدن از نردبان :
همین طور که میبینید کیان از فتح قله اورست اومده
و خوب عکسا خیلی بیشتر بودن حتی اونجا کیان با چوب سنگر هم درست کرده بود اما خوب به خاطر طولانی شدن این پست از اونا دیگه چشم پوشی کردیم.......
الهی قربونش بشم یه روز دیدم صداش نمیاد صداش زدم کیان چه کار میکنی؟زود جواب داد "مامان نیای تو اتاق من ها دارم برات هدیه درست میکنم " " یه دونه هم برای باباست تا من نگفتم نیا تو اتاق"
و خوب دیدمش که با چسب از اتاق خودش دوید تو اتاق ما.....
وقتی من و صدا کرد دیدم اینا رو خودش کشیده و رنگ کرده و چسبونده به دیوار و با ذوق میگه " مامان خوشحال شدی؟"
تانک برای منه و سنگر برای عباس
الهی قربونت بشم مگه میشه مامان خوشحال نشه
تعجب نکنید این کیان نیست که 20 ساله شده اینجا تولد خواهرمه که کیانم از فوت کردن شمع تولد و عکس انداختن با کیک بی نصیب نمونده....
اینجا هم تکیه تجریش و کیان بازم با تفنگ:
کیان و سرزمین آرزوهاش موزه دفاع مقدس اینجا رو یه روز که تو تهران دنبال جای پارک میگشتن و منم تو مرکز سونو گرافی بودم پیدا کردن اما چون دوربین نداشتن عکس بندازن بعد از امامزاده صالح با هم رفتیم و کیان تمام تانک ها رو سوار شد و ازشون رفت بالا فکر کنم 20 یا 30 تا تانک بودن که همه رو کیان امتحان کرد و خوب طبیعتا عکس ها خیلی زیاد بودن و من فقط چند تایی ازشون گذاشتم:
اینم کیان در حال سینه زنی تو شب عاشوراست و البته تنها عکس قابل قبول
اینام نمونه ای از بازی هایی غیر از سربازی بازی و بازی جنگی:
اینجا هم فروشگاه پسرمه همه اینا رو هم به من فروخته....
الان ساعت 1 شبه و کیان هنوز نخوابیده و تازه یادش افتاده که میوه نخورده!!!! تنها خوردنی ای که بدون هیچ ادایی و با میل میخوره
کیان و سرباز بازی حتی داخل حمام که تا یک ساعت با سربازا بازی نکنه باباش و داخل حمام راه نمیده
و دوباره کیان و رستوران بانک که به خاطر تعمیرات کفپوشای زمین بازی و جمع کرده بودن و حتی بعضی از وسایل بازی هم نبودن و بچه ام حسابی خورد تو ذوقش
کیان و کلاس ژیمناستیک که اوایل به عشق خود کلاس میرفت و حالا به عشق بچه های داخل پارک جلوی باشگاه:
کیان و چند دقیقه آرامش در حال دیدن کارتون پهلوانان:
کیان و موهای بلندش بعد از حمام و سشوار :
و در آخر کیان و طرح سوال:
اون جلد سی دی و آدم آهنی و سرباز و گذاشته کنار هم و به من میگه:
"کدامیک از این اسباب بازی ها به عکس روی جلد ربطی دارد؟"
واقعا عین جمله سازیش همین بود و این نتیجه کتابای حواستو جمع کنه که البته یکی دوماهی هست کیان همه رو رنگ کرده و تموم شده.
دوستان عزیزم خسته نباشید خیلی پست طولانی ای شد سعی میکنم از این به بعد ماه به ماه پست بزارم نه دوماه یک بار