کیان جونمکیان جونم، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
نوژان جونمنوژان جونم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

کیان و نوژان

مخ

سلام به همه دوستای خوبم امروز دارم با لبتاپ کار میکنم کیان هی میاد از سر و کله ام میره بالا آخر سرم دوپایی اومده وسط دستم با عصبانیت گفتم :کیان داری میری رو مخم ها!!!!برگشته میگه : مگه مخت تو دستاته ؟ گفتم :آره تو دستامه با جدیت کامل میگه : کو دستت و باز کن ببینم. آی من کم میارم جلو این بچه!!!!!!!!! ...
31 ارديبهشت 1393

جریمه

امشب کیان برای یکی از کارای بدش باید جریمه میشد از اونجایی که بدترین جریمه هم بازی نکردن با لبتاپه با ترس و لرز خواهش کرد یه جریمه دیگه بهش بدم منم گفتم آخه خودت بگو چه کارت کنم با مظلومیت تمام گفت: مامان خوبه دیگه نتونم خودم و تو آیینه ببینم .   پنجشنبه قرار بود بریم خونه مامان بزرگ خودم دومین سالگرد فوت پدر بزرگم بود اونجا هم خیلی بچه بود هم یه حیاط بزرگ با یه عالمه وسیله بازی مثل سرسره و الاکلنگ و ..... هم قرار بود شب یه هیئت عذاداری بیان و خلاصه نگه داشتن کیان تو اون مجلس خیلی سخت بود از صبح مدام براش توضیح میدادم که اذیت نکن و از این حرفا آخرش هم گفتم اگر زیاد اذیت کن میبرم میزارمت خونه عمه مرضیه (خونه عمه اش نز...
27 ارديبهشت 1393

پولدار

سلام به همه اندر افاضات آقازاده باید بگم: دیشب رفتیم امامزاده صالح همه روبروی حرم ایستاده بودن و دعا میخوندن و گریه میکردن یه خانمی هم کنار ما زیر چادرش ریز ریز گریه میکرد که سیل سوالات کیان شروع شد تا رسید به اینکه چرا همه اینجا ایستادن و دعا میخونن؟ منم گفتم خوب هر کی یه چیزی از خدا بخواد میاد اینجا و دعا میکنه خدا بهش بده تو هم الان میتونی یه دعا بکنی کیان هم فکر کرد و گفت : من از خدا میخوام که پولدار شم !!!!! دیدم یه دفعه خانمه سرش و از زیر چادر آورد بیرون ... به کیان گفتم پولدار شی که چه کار کنی ؟ جواب داد: میخوام برا خودم تانک پلاستیکی و مسلسل پلاستیکی بخرم (کیان چند تا تانک داره که همه با باطری کار میکنن و اونم م...
12 ارديبهشت 1393

رانندگی

کیان از اینکه من رانندگی کنم خوشش نمیاد منم شاید سالی یه بار پیش بیاد بشینم پشت فرمون چند روز پیش بعد از مدتها میخواستم رانندگی کنم زورم به ترمز دستی نمیرسید گفتم وای کیان چقدر سفته اصلا زورم بهش نمیرسه!! کیانم با تغیر کامل گفت : صد دفعه نگفتم تو ضعیفی! رانندگی کار زنهای ضعیف نیست فقط بابا ها قوین و میتونن رانندگی کنن!!! ...
12 ارديبهشت 1393

بستنی

امروز عصر دوتا بستنی با هم خورد و شب گفت دلم درد گرفته منم گفتم واسه اینه که دوتا بستنی با هم خوردی سریع گفت چطوری اون بستنی دومی و از دلم در بیارم       ...
11 ارديبهشت 1393

نفس مامان

همیشه وقتی کیان عطسه میکنه من میگم عافیت باشه اونم سریع جواب میده سلامت باشه امروز عطسه کرد من حواسم نبود نگفتم کیانم سریع گفت سلامت باشه یعنی یه دونه ای کیان یه دونه ...
26 فروردين 1393

یه نفر دیگه!!!!!

کیان از بیرون رفتن اصلا خوشش نمیاد مگر اینکه بخواد پارک و جاهای اینطوری یعنی حتی اگر برای خودش هم بخواهیم خرید کنیم بازم دوست نداره بیاد!! دیشب میخواستیم بریم بیرون که کیان گفت من نمیام باباش هم گفت من و مامان میریم تو اگه دوست داری بمون خونه کیانم گفت : کاش یه نفر دیگه هم داشتیم ! (واسه اینکه پیش آقا بمونه و تنها نباشه ) ...
26 اسفند 1392