کیان جونمکیان جونم، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره
نوژان جونمنوژان جونم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

کیان و نوژان

بازی

سلام به همه دوستای خوبم امروز اومدم یکی از بازی های محبوب پسرم و براش بزارم البته عکسا کاملا یک طرفه است یعنی نقش های دیگه بازی من و پدرش تو عکسا نیستیم اما خوب دیدنش هم خالی از لطف نیست                    اول میای میگی مامان میشه لباسای جنگی ام و بپوشم منم اگه لباسات تمیز باشن میگم باشه لباسای محبوب کدومن؟؟؟ بولوزی که روش عکس برق داره و خیلی خطرناکه و شلوارک ارتشی ای که انقدر تو مغازه برای خریدنش اصرار کردی که نزدیک بود فروشنده مجانی بده بهت بعد هم نوبت ادوات جنگی میشه که کامل کامل حتی سرنیزه برای خنثی کردن مین (که البته سرنیزه مذکو...
19 تير 1393

کاردستی

سلام به همه دوستای خوبم امروز میخوام کاردستی هایی که با کیان درست میکنیم و براش بزارم و البته اولین باری بود که کیان برای نقاشی و کاردستی موضوعی غیر از جنگ و انتخاب میکرد ما اصلا تو کاردستی درست کردن تفاهم نداریم کیان دوست داره اون دستور بده و من اجرا کنم منم دوست دارم کیان از خلاقیت خودش استفاده کنه و این طوری میشه که گاهی اوقات یه کار لذت بخش تهش به درگیری میرسه   این یکی از کارای خودشه یه زمین یا سنگهای روش درست کرده اول من اون اشکال و بریدم و بهش گفتم هر چی دوست داری درست کن:   این الاکلنگ هم کلا کار خودشه هم بریدن اشکال و هم چسبوندن   اون مستطیل نارنجی جاییه که مامان باب...
17 تير 1393

بازم دریا و شن بازی

سلام سلام ما اومدیم با کلی عکس از مسافرت شمال اینبار رفتیم یه جایی که من خیلی دوستش دارم و برام پر از خاطره است البته خاطرات دوران مجردیم مسافرتامون به ویلای داییم همراه همه خاله هام و دختر خاله هام و خلاصه کل فامیل مادری....... انقدر اون روزا و اون مسافرتا رو دوست داشتم که الانم که میریم اونجا دلم میخواد باز همه اونا باشن هر چند الان همه مون یا ازدواج کردیم یا بچه داریم یا با اقوام همسرمون مسافرت میریم خلاصه که دیگه اونطوری نمیتونیم با هم جمع بشیم اما من همچنان عاشق اونجام ...... با اون طبیعت زیبا و تقریبا بکر میگم تقریبا چون اون 10-12 سال پیش که ما میرفتیم بکر بود و الان کلی توش ویلا ساختن اما هنوزم قشنگه و برای من پر از خاطره است...
9 تير 1393
1066 17 27 ادامه مطلب

خواب

سلام به همه ما دوباره اومدیم امیدوارم حال همه دوستای خوبم خوب باشه این عکسا داغ داغن همین الان از کیان گرفتم این همون بچه سحر خیزیه که اگر تا 8 میخوابید من کلی خوشحال میشدم اما این روزا بیشتر تا ساعت 1 ظهر میخوابه و کلی مامانش و مشعوف میکنه آخه میتونم هر چقدر دلم بخواد پای لبتاپ بشینم هیچ کسم بهم غر نزنه البته پسرم تو تخت خودش میخوابه اما امروز ساعت نزدیک 7 اومده پیشم و میگه مامان یه خواب بد دیدم ...... میگم چی بود؟ میگه خواب دیدم از تخت قل خوردم .....منم گفتم بیا پیش من بخواب تا مواظبت باشم اونم از خدا خواسته     ...
9 تير 1393

نقاشی

سلام به همه دوستای خوبم کیان عزیزم از 10 ماهگی علاقه به مداد و نقاشی و نشون داد و ما فهمیدیم بر خلاف خیلی از هم سن و سالاش میتونه مداد دستش بگیره و خط خطی کنه و از 15-16 ماهگی با نظارت خودم دیگه مداد میگرفت دستش و خط خطی میکرد منم همه رو نگه داشتم البته دم دست نیستن تا ازشون عکس بگیرم و براش بزارم........ نقاشی محبوبش هم چشم چشم دو ابرو بود که من میخوندم و میکشیدم و اونم حسابی گوش میداد و ذوق میکرد اولین باری که چشم چشم دو ابرو رو خوندی هیچوقت یادم نمیره چش چش دی اببو ...... دیگه نزاشتم بقیه اش و بخونی از بس ذوق زده شده بودم........ واقعا استعدادت عالی بود تو یاد گرفتن نقاشی هنوز 2 سالت تموم نشده بود که ماشین میکشیدی و چشم چ...
27 خرداد 1393

میخوام دورت بگردم

سلام به همه دوستای خوبم هم اونایی که میان نظر میزارن و هم اونایی که فقط میان وبلاگ و میبینن و میرن اومدم امروز فقط قربون صدقه ات برم عزیزم به خاطر حرفایی که جدیدا یاد گرفتی و از همه شون هم درست استفاده میکنی....... مثلا وقتی میگم کیان بیا غذا بخوریم تو هم با جدیت میگی :" راستش و بخوای الان سیرم"!!!! البته شما تمام روز و سیری و من با کلی قصه و ماجرا بهت غذا میدم....... میخوام دورت بگردم عزیزم وقتی میگم کیان این نقاشی ها رو تو کشیدی تو هم جواب میدی:" چی فکر کردی فکر کردی فقط تو و بابا نقاشی بلدین"!!!!!!! میخوام قربونت بشم وقتی تو توضیحاتت از البته استفاده میکنی خیلی هم درست و به جا!!!!! قربون صدات...
22 خرداد 1393

خدایا شکرت

خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت دو ماهی بود که به خاطر یه موضوعی خیلی ناراحت بودم اما دیروز دیگه ناراحتی هام تموم شد البته هنوز خیلی مونده تا خیالم راحت راحت بشه اما همین که اون یه مرحله گذشت خیلی خوشحالم البته حقم بود چون به خودم خیلی مطمئن بودم و فکر میکردم همه چیز دست خودمه اما خدا به موقع متوجهم کرد و با یه گوشمالی دو ماهه بهم فهموند که همه چیز دست خودشه........ البته اصلا قصد نداشتم این مطالب و اینجا بنویسم اما گفتم برای خودم یه تلنگره که گاهی ببینم اش و یادم بمونه همه چیز دست اونیه که از رگ گردن به ما نزدیکتره......... خدایا ممنونم اول برای این که زود آگاهم کردی و دوم برای این که عامل نگرانیم رفع شد ........ بقی...
22 خرداد 1393

همیشه در کنار توام تا عاشق تو باشم

همیشه در کنار توام تا تو را درک کنم همیشه در کنار توام تا همراه تو بخندم همیشه در کنار توام تا با تو گریه کنم همیشه در کنار توام تا با تو حرف بزنم همیشه در کنار توام تا همراه تو فکر کنم تا با تو آینده را برنامه ریزی کنم گرچه شاید همیشه همراه هم نباشیم خواهش میکنم بدان که همیشه در کنار توام تا عاشق تو باشم. سوزان پولیس شوتز ...
19 خرداد 1393

درب و داغون

دیشب عباس اومد از جاش بلند شه رگ پاش گرفت و لنگون لنگون راه میرفت منم هی میخندیدم و میگفتم کیان بابا رو ببین کیانم تا نگاه کرد گفت: مامان الان اسم بابام شده آقای درب و داغون!!!!!!!!!! قیافه ما اون لحظه دیدنی بود ...
12 خرداد 1393